تعزیه در میناب
- Hits: 13416
- دسته: آیین ها و مراسم مربوط به سال قمری
اگر چه ميراث ادبي ايران به بيش از 2500 سال قبل ميرسد و به خاطر منظومههاي خوش ساخت ملي و تخيلي مشهور است، اما تنها نمايش واقعي آن تعزيه اسلامي است که از ظهور آن بيش از هزار سال ميگذرد. خاصه با توجه به روابط فرهنگي و جغرافيايي ايران با يونان و هند که هر دو داراي سنن نمايشي فوقالعادهاي بودند جاي شگفت است. چه واقعيت اين است که هنوز هيچ آمفي تاتري بر ساحل شرقي رود فرات کشف نشده است.
اکنون نمايش تعزيه ـ شايد تحتتاثير ايران ـ در برخي کشورها، به ويژه شبه قاره، کم و بيش با اَشکال مختلفي جريان دارد.رشد و شکوفايي جهشوار و غيرمنتظره تعزيه در دوره قاجار، مرهون تحقق زمينهها و شرايط سياسي ـ اجتماعي خاصي است که شيعيان را به برپايي هرچه بيشتر و بهتر اين آيين سوق داده است.
شهيدي مينويسد: تعزيهخواني در جامعه دوره ناصري و چند دهه پس از آن، به اوج شکوفايي خود رسيد و جاذبه خاصي در ميان توده مردم يافت. در آن زمان از سويي دربار و حکومت و اعيان و اشراف به دلايل مختلف از تعزيهخواني حمايت ميکردند و آن را هر سال با جلال و جبروت مخصوصي در تکيهها، تکيه دولت و حياط خانههاي خود برپا ميکردند، و از سوي ديگر، مردم کوچه و بازار و سرسپردگان خاندان اميرمومنان که رکن اصلي حاميان و مشوقان مجالس تعزيهخواني بودند و بانيان واقعي تعزيهخوانيها را در تکيههاي محلي و ميدانها و کاروانسراها و فضاي باز زيارتگاهها شکل ميدادند، اين مجالس را با شکوهي درخور قهرمانان ديني برگزار ميکردند. سيپک درباره شکوهمندي و درخشش تعزيهخواني در دوره قاجار، دورهاي که ايران مسير انحطاط و زوال اجتماعي و فرهنگي را ميگذراند، نظري خاص ارايه ميدهد. او ميگويد: مردم تعزيهخواني را شکوه بخشيدند چون به قهرمانان واقعي و عظمت اخلاقي، دست کم بر روي صحنه، احساس نياز ميکردند. مردم با مشارکت خود در تعزيهخوانيها ميکوشيدند تا اندازهاي که بتوانند از هرزگي، فساد و زبوني زندگي پيرامون خود فاصله بگيرند و از آن دوري جويند.
در لغت، تعزيه به معناي عزاداري، اظهار همدردي و اقامه مجلس به پاس بزرگداشت کشتهشدگان و درگذشتگان است.
در اصطلاح، تعزيه به آيين مذهبي عزاداري همراه با برنامهها و تشريفات خاص که روايتگر فاجعه تاريخي ـ مذهبي سوزناک است، اطلاق ميشود.
تعزيه بر خلاف معناي لغوي آن، به برخي نمايشهاي مذهبي خندهآور و شاديآفرين، که معمولا به انگيزه ريشخند و سخريه دشمنان اجرا ميگردد، نيز اطلاق ميشود. اين کاربرد متناقض، نشانگر آن است که غمانگيزي و سوزناکي هرچند ويژگي غالب صور اجرايي و اشکال عيني اين آيين مذهبي است اما خصيصه ذاتي و عنصر معنايي انفکاکناپذير مفهوم آن نيست. از اينرو، برخي محققان، مفهوم «شبيهخواني» را معادل مناسبتري براي معرفي اين نمايش جمعي تشخيص دادهاند.
تعزيه، نوعي شبيهسازي، همانندانگاري، معادلسازي، همذاتپنداري معنوي، ابراز همدلي و هم احساسي، به صورت عيني و مجسم و در قالب مجموعهاي از نمايشهاي جمعي است. تعزيهگردانان بر اساس جايگاههاي تعيينشده در چارچوب سناريويي از پيش طراحي شده، نقش بازيگران اصلي را شبيهسازي ميکنند.تعزيه، نمايش عيني و اجراي مجسم اين نقشهاي محول است. در اين مقاله، منظور از تعزيه، نمايشي آييني و مرکب از عناصر ملي، مذهبي، حماسي و اسطورهاي است که به پاس بزرگداشت برخي رخدادهاي به ياد ماندني صدر اسلام، مانند واقعه عاشورا، سالانه در ايام خاص و با تشريفات ويژه در برخي مناطق شيعهنشين جهان اجرا ميگردد.
برخي نيز در عين ذکر ويژگيهاي متمايز تعزيه، آن را نوعي تاتر ويژه و منحصر به فرد قلمداد کردهاند:
تعزيه، کاملترين تاتر در نوع خود ميباشد؛ البته کاملترين از آن نظر که سادهترين است نه به مفهوم ابتدايي و مبتذل بودن، بلکه ساده و بيغش بودن آن؛ تاتري که بازيگرانش با تمام همّ خود ايفاي نقش ميکنند. شايد اين نامِ تاتر بيغش، بيريا، بيتمهيد، رساترين نامي است که براي متمايز ساختن تعزيه از تاتر رياليسم غرب ميتوان به آن داد. تاتر غرب، کاملا برعکس تعزيه، پرغش، آکنده از ريا و تمهيد و يا به زبان پرطمطراق تاتريها، تاتري پردسيسه که هنر نمايشي آن به خاطر روش و تمهيد آن است و هيجان آن به اين بستگي دارد که شخصيتهاي نامطلوب آن داراي نمود و خصلتي پيچيده باشند... .
چنين به نظر ميرسد که تعزيه به رغم داشتن کارگردان، ميزانسن، ديالوگ، ريتم، اجراي صحنه و ...، به مفهوم متعارف، تاتر نيست. تعزيه، نمايشي از حماسه قدسي همراه با باورهاي دروني، احساس عميق، عاطفه مثبت و همدلي کامل ميان بازيگر و تماشاگر است. در روند اجراي آن، هم بازيگران و هم تماشاگران از زمان و مکان خود فاصله گزيده و به طور حسي و زنده به مکان و زمان وقوع حماسه بُرده ميشوند. تعزيه، نمايشي است که بر عکس تاتر، قبل از شروع نمايش، همه تماشاگرانش از مضمون، شخصيتها، رخدادها و نتايج حاصل از آن، کاملا آگاهند و احتمالا به لحاظ معرفتي به هيچ چيز جديدي نميرسند. نتيجه اين بازيگري و تماشاگري، بيشتر در حوزه احساسات افراد منعکس ميشود. با اين وجود، افراد با انگيزه و اشتياق وافر و وصفناشدني و نمايي عبادتگون، ساعتها با چشماني اشکبار اين واقعه مکرر و ديرآشنا را به نظاره مينشينند و سرنوشت قهرمانان محبوب خويش و نتايج نهايي اين کارزار هميشه برپا را رصد ميکنند.
ابزار و وسايل مورد نياز اين تعزيه عبارتند از:
وسايل نمادي :
چون امکان فراهم کردن بعضي از وسايل به طور طبيعي فراهم نيست، نمادي از آنها را در تعزيه ميآورند. در واقع همانگونه که نفس تعزيه و مشکل روايي آن ايجاب ميکند؛ تعزيهگردانان در شهرستان ميناب، سراسر برنامههاي خود را با استفاده از نمادهاي مختلف برگزار ميکنند، گاهي حضور يک وسيله سمبليک در تعزيه در ايجاد هيجان نقش دارد؛ در تعزيه حضرت عباس تشت پايهدار بزرگي که در گوشهي حسينيه قرار داده شده نمادي از فرات است؛ شاخه نخل نماد نخلستان خرما و شاخهي درخت نماد باغستان است و...
وسايل اختصاصي:
در هر تعزيه به تناسب موضوع و مجلس تعزيه و صحنههاي آن وسايلي آورده ميشود که صرفا در آن تعزيه کاربرد دارد، مثل علم در تعزيه حضرت عباس و يا گهواره در تعزيه حضرت علي اصغر و زنجير در تعزيه موسي بن جعفر، خشت خام در تعزيه حضرت رقيه .
و گاه در تعزيه بعضي از اسباب و وسايل، مختص يک شبيه است بهطوريکه در ميناب شبيه امام، شمشير باريک و بلندي دارد به نام «شوشکه» (shushke) که مختص امام ميباشد و يا علم مختص به حضرت عباس که در ميناب «جريده» (jaride) ناميده ميشود.
وسايل عمومي :
اين وسايل که شامل تعزيهخوانان، صندلي، انواع وسايل رزم، موسيقي، دهل و سرنا، لباس، دکوراسيون و... ميباشد. در اغلب مجالس تعزيه عموميت دارد. همچون حضور ماسکهاي گوناگون با اشکالي مختلف و در ابعادي کوچک و بزرگ، لباسهاي رنگارنگ و کاملا متضاد
و همخوان در نشان دادن مرز خوب و بد ، به خصوص رنگ سرخ و سبز اوليا و اشقيا و قرار گرفتن خير و شر مقابل يکديگر نمودي خاص مييابد و تاثير رنگها سرشت آدمها را متجلي ميسازد.
تعزيه معمولا در حسينيههايي که فضاي باز و کافي براي اجراي نمايش دارند، برگزار ميشود. اما گاه در ميادين و محلي بزرگ و سرباز اجرا ميشود تا جمعيت زيادي بتوانند از آن ديدن کنند. در ميناب تعزيه عمدتا در مناطق زير اجرا ميشود:
حسينيه روستاي نصيرايي، روستاي کريان، سجاديه خلفي، حسينيه ابوالفضل احمدآباد، روستاي شاه منصوري، روستاي شهوار قديم، روستاي بليلي، روستاي تيرور، روستاي دهو، روستاي گورزانگ، زهوکي، زرکي، بندزرک، دمشهر، کليبي، روتان و....
تاريخ ايران ... از زمان ديلميان تا آخر قاجاريه و حتي بعد از آن، که دوران نضج و توسعه و تکامل و نيز سقوط و اضمحلال تعزيه است، بيشتر دوران آشفتگي، جنگ، هراس، انتقام، شبيخون، جنون، قحطي، خيانت، و آتشسوزي و تجاوز است که ثمرههاي شکست پياپي از اين سو يا آن سوست؛ به نحوي که فضا و محيطي که در خور کمال انساني باشد جز در پناه مساجد يا خانقاه ديده نميشود. ملت، بغض آلود است؛ از ستم بيگانگاني که بر او يورش ميبرند و در پي آنند که شيرازه مذهب، قوميت و مليت او را از هم بپاشند و پرده ناموس و شرفش را بدرند و سرداران ابله و خودکامهاي که براي حفظ خود و تبار خود، مردم و جامعه خويش را به نسيان سپردهاند؛ و با اين حال و براي بيان اين همه بلا و بازگويي حديث درد، عقدهگشايي، بروز همه نيروهاي سرکوفته شده دروني، نفي زور و قلدري، اعلام روسياهي ستمگران و دغلکاران روزگار در آن محيط بسته، چه جايي بهتر از تعزيه ميتوانسته وجود داشته باشد؟! و اين نکته اوج راز و نيز پيوند جامعه در آن دوران با تعزيه است.
برخي درباره خاستگاه روستايي تعزيه و تناسب آن با حال و هواي حاکم بر اجتماعات سنتي نوشتهاند:
سنن روستايي ايران، با خاستگاههاي مذهب عمومي، سادهتر و متشکلتر از سنن شهري است. تخيلات سنن روستايي به ضروريات زندگي پيوستهتر و کمتر انتزاعي و روشنفکرانه است و يا کمتر به اسباب تماشايي توجه دارد. در فضاي محلي، امکانات بيشتري براي برقراري ارتباط ميان بازيگر و تماشاگر وجود دارد.
تعزيهنويسان و تعزيهخوانان، پيوسته ميکوشند تا در تعزيه با بزرگ و برجسته نماياندن ويژگيهاي فکري، اخلاقي و رفتاري قهرمانان بزرگ مذهبي و نسبت دادن اقدامات بزرگ و دورانساز و فعاليتهاي اعجازگونه به اين شخصيتهاي تاريخي، آنها را به نمونههاي ازلي و تيپهاي ايدهآل و اسطورههاي خارقالعاده تبديل کنند.
يارشاطر، از نويسندگان معاصر، در توصيف کلي تعزيه مينويسد:
تعزيه در شکل تکامليافته آن عبارت است از يک سلسله اعمال همراه با کلام، منظوم يا غيرمنظوم، بازآفريني و نمايش يک رشته از وقايع که هسته اصلي آن شهادت امام حسين عليهالسلام و اهل بيتش در کربلا ميباشد. اين اعمال بايد اعتقاد به مصيبت خاندان مطهر و پيام آن را تحکيم و تقويت بخشند، و روزنهاي جهت آزادسازي مجموعهاي از عواطف که بارزترين آنها و «همدلي» در معني لغوي آن هستند، فراهم آورند. در اينگونه نمايشها، سير وقايع از قبل بر حاضران معلوم است. نمايش، تنها اين وقايع را در قالب نمايشي به آنان «يادآوري» ميکند، احساسات خفته را بيدار ميسازد و آتش گيراي نهان را برميافروزد. فن نمايش يا هنر شاعري براي ارتقا اين قبيل احياگريهاست. به اين ترتيب، نه تنها نتيجه نبرد امام حسين در کربلا يا اسارت حضرت زينب عليهاالسلام در دمشق يا عروسي بيانجام حضرت قاسم بر شنوندگان به تفصيل معلوم است، بلکه اغلب در شروع نمايش نيز توسط بعضي از اشخاص نمايش پيشبيني ميشوند. اين قبيل پيشبينيها جدا از « لو دادن طرح واقعه»، زمينه را براي حالت سوگواري آماده ميسازند.
تعزيهخواني با برنامههاي سوگواري مذهبي متعارف نيز اشتراکات و افتراقاتي دارد:
تعزيهخوان، همچون روضهخوان واقعهگو، از فراز سکوي تکيه که نقشي چون منبر در مسجد دارد، تاريخ قدسي وقايع مذهبي و چگونگي مصايب اهل بيت مطهر پيامبر صلياللهعليهوآله را با کمک کلمات و حرکات براي مردم روايت ميکند. وظيفه تعزيهخوان، نقل تاريخي مذهبي به زبان، بيان شعر، موسيقي، به شيوه نقالي و نمايش وقايع مذهبي به صورتي قدسيانه و با حرکتهايي سنجيده و استوار و آگاه کردن مردم عامه از تاريخ وقايع کربلاست. مردم آنچه را که از وقايع کربلا در پاي منبر روضهخوانان شنيدهاند در پاي سکوي تعزيه تعزيهخوانان به چشم ميبينند و دريافت ميکنند. تعزيهخوانان از وظيفه و رسالتي که دارند به خوبي آگاهند و ميدانند که در تعزيهخواني بايد همچون مناقبخوانان، روضهخوانان و نوحهسرايان آنچه بر اهل بيت نبوت گذشته براي مردم بازگو کنند و تاريخ مذهب را زنده و مستمر نگه دارند.
تعزيه در گذر تاريخ، گرچه با فراز و فرودهايي همراه بود، اما کيفيت خود را حفظ کرد؛ از لحاظ کمي و شکلي يقينا دچار تطور و تحول شده، ولي آنچه سبب پايايي آن شد، ذات ستيزندگي و مبارزهجويي آن بود.مردم در طول تاريخ نياز داشتند که در قالبها و شکلهايي دادخواهي کنند و به افشاي ستمگران بپردازند. تعزيه، قالب و ساختاري دارد که اين امکان را به دادخواهان ميداد تا فريادهاي در گلو مانده خود را به گوش مردم برسانند. اساسا يک وجه تعزيه، تصويرکردن اعمال ستمگران است. تعزيهخوانان با نمايش قساوتهاي يزيديان، بر نفرت تاريخي مردم به آنها ميافزودند.