موسيقی عاشيقی آذربايجان شرقی
- Hits: 22160
- دسته: ادبیات شفاهی
در موزه ايران باستان در تهران و موزه لوور در قسمت تاريخ ايلام به مجسمههای کوچک نوازندگانی با قدمت دو هزاره قبل از ميلاد بر میخوريم که همچون عاشيقان ما سرپا ايستاده و ساز خود را برروی سينه نگاه داشتهاند. چنين نوازندگانی که مشابهشان را میتوان فقط در ميان ترکان امروزی پيدا کرد، سرنخی از قدمت هنر موسيقي عاشيقی ترکان به دست میدهد. عاشيقان به عنوان راويان دردها، قهرمانیها و داستانهای ملت و گاه، در نقش ريشسفيدان وخردمندان قوم خود، از قداست و احترام خاصي در بين ملت ترک برخوردارند. اين قداست و احترام را میتوان در داستانهايی چون دده قورقود، کو اوغلو و عاشيق غريب و… مشاهده کرد، که نقش اصلی از آن عاشيقان است. عاشيق با نامهای متفاوتي همچون اوزان و بخشي، در بين ملت ترک شناخته شده است .
صفی الدين اورموی (قرن سيزدهم ميلادی) و عبدالقادر مراغهای (قرن چهاردم ميلادی) دو موسيقیدان بزرگ آذربايجانی با شهرتي جهانی هستند که در پیريزی اصول علمی موسيقی نقش عمدهای بازی کردهاند. موسيقی ترکی با انواع متفاوت خود، شامل ماهنیها (موسيقی فولکلور) ، موسيقی عاشيق، موسيقی مُقامي ( يا رديفی)، موسيقی کلاسيک، موسيقى عشاير– روستايى (شامل موسيقى قشقايى، شمال خراسان و...) میباشد. تاريخ شكلگيری و زايش هنر "عاشيقی" در ميان ترکها را هر چند نمیتوان دقيقا مشخص و معلوم كرد اما به نوعی میتوان قدمت صنعت عاشيقی را با حيات و زندگی قوم "ترک" همسان پنداشت. بنا به اقوالی كه در برخی از كتابها كه از سوی محققان تاريخ و ادبيات آذربايجان در داخل و خارج کشور انجام شده، صنعت عاشيقی در بستر رشد تاريخی خود با باورهای اقوام كهن ترک، همساز و هماهنگ شده و با ساختهای اجتماعی آنان، همراهی كرده و منجر به ايجاد و تشكيل يک سويه هنری با ابعاد گسترده مركب از شعر، موسيقی، كلام و رقص گروهی گرديده كه اين هنر بعدها نام "عاشيقی" را به خود گرفته است.
اين صنعت با وجود قدمت زياد، همچنان زنده و پويا در بين اقوام مختلف ترک در مناطق پهناوری از جمله، ايران، تركيه و جمهوریهای شوروی سابق باقی مانده و تا چين گسترش يافته و حتي برخی از اقوام غير ترک، نيز به تبعيت از قوم ترک، به صنعت عاشيقی روی آوردهاند. به طوری كه نمونههايی از آن را در ميان گرجيان، ارمنيان و ساير اقوام میتوان نشان كرد.
آنچه نبايد از خاطر زدوده شود، ذكر اين مطلب است كه پدر و جد بزرگ صنعت عاشيقی، ريشه در باورهای تركان كهن و قديمیتر از آنها، يعنی آيين يکی از دينهای كهن شناخته شده به نام قامها و شامانها دارد.
بر اساس نتايج مطالعات انجام شده، تفاوتی كه بين عاشيقهای امروز و شامانهای كهن وجود داشته، اين بوده كه شامانها، تنها سخندانی و نقل كلام را با موسيقی تلفيق نكردند. بلكه علاوه بر صنعت سخندانی، پيشههايی چون طبابت را هم در كنار سامان دادن به امور دينی و دنيوی قوم ترک عهدهدار بوده و همچنين به پيشگويی آينده هم اقدام كرده و به استناد آثار به جا مانده تاريخی، رل يک شخصيت فيلسوف، عالم و حاكم را نيز ايفاگر بودند.
امروزه اسنادی از نقش موسيقی اوليه در بين "پورتو ترکها" (اقوام كهن ترک) در برخی از پرستشگاهها و عبادتگاهها ولوحهای پيدا شده، باقی مانده است. در دورههای تاريخی بعد از شامانها به خصوص ازامپراتوری هونها به بعد، در مسايل مختلف زندگی اقوام ترک، جای پای عاشيقها نيز ديده میشود. به طوری كه بر اساس يافتهها، راوی داستانهای كهن تركان، پيری است كه با صنعت عاشيق بيگانه نيست، در دورههای بعد، عاشيقی با ويژگیهای خاصاش وارد ميتولوژی وحماسهها هم شده و جای پايی از خود به يادگار گذاشته كه نمونه روشن آن، "كوراوغلو" قهرمان افسانههای است، كه ساز عاشيقیاش هميشه در مقر و مبارزه همراهيش كرده و شاعرانههايش نيز بیساز عاشيقی معنا نمیيابد.
"شاه اسماعيل" بنيانگذار سلسله صفوی و رسميتبخش مذهب تشيع در ايران نيز، با هنر عاشيقی بيگانه نيست و اين امر را در اشعار هجايیاش به زبان تركی و حتی انواع شعر عاشيقی موی میتوان سراغ گرفت. حتی اين هنر به داستانهای افسانهای آذربايجان نيز راه يافته، به طوری كه در داستانی كه در كتاب "دهقورقود" ثبت است، رييس قبيله اوغوزها يعنی باييدرخان با صنعت عاشيقی غريبه نيست.
بعد از قبول دين اسلام از سوی تركان در قرن هفتم ميلادی، صنعت عاشيقی با باورهای اسلام هماهنگ میشود و به حيات خود ادامه میدهد. بنا به رواياتی، اولين كسی كه با اسلام آشنا میشود "دده قورقود" قهرمان اسطورههای آذریهاست كه اين معنا يعنی پذيرش اسلام ازسوی دده قورقود. در مقدمه نسخ مختلف كتاب ارزشمند و ماندگار وی محفوظ است و اين رانيز بايد پذيرفت كه، دده قورقود به نوعی نماينده تاريخی قامها و شامانها نيز محسوب میشود .اهميت صنعت عاشيقی در دوره اسلامی ضرورت اين نكته را مورد تاكيد قرار میدهد، كه نگاهی خاص به ويژگیهای اين صنعت بعد از ورود اسلام در بين اقوام ترک داشته باشيم.
منظومههای عاشيقی پيش از اسلام كه آثاری از آنها بر جای مانده شامل منظومههای شعر آلپ ارتونقا تفريق، بنا به اقوالی آلپ ارتونقا، افراسياب حاكم توران در شاهنامه فردوسی است، اوغوزنامه كوچ، اركه نهگون و منظومه آفرينش میباشند، نشانههايی از اين آثار در ديوان الفات ترک محمود كاشغری و داستانهای 12 گانه كتاب ارزشمند دهده قورقود يافت میشود.
اما ادبيات عاشيقی دوران اسلامی، مجموعهای بسيار غنی و گرانبها است كه معارف قرآنی، ميراث نياكان، فولكلور آذربايجان رشادتهای قهرمانان مردمی و مردانگی قوم ترک و كفرستيزی آنها را در خود جای داده است. باز هم به گفته دكتر محمدزاده دوران، عاشيقی اصيل ايرانی بعد از پذيرش اسلام در بين اقوام ترک ايران، خود به دو دوره تقسيم میشود. دوره اول از اولين سده هجری آغاز میشود و تا رسميت يافتن مذهب تشيع در ايران ادامه میيابد و با شروع نهضت ادبی شاه اسماعيل صفوی (يعنی دوره ادبی شاه خطايی)، دوره دوم صنعت عاشيقی كه هنوز هم به حيات خود ادامه میدهد، تشكيل میشود. در دوره اول، آثاری از ادبيات عاشيقی را میتوان در كتابهای قوتادغوبيلغ در سده دوم هجری، عتبه الحقايق در سده سوم هجری، ديوان حكمت در سده چهارم و بالاخره كتاب دده قورقود جستجو كرد. نخستين عاشيقی كه در دوره اول اسلامی نام و ذكری از هنروی در برخی متون آمده، فردی است كه "تركی كيشی" نام دارد و به فارسی نيز شعرهايی از او باقی مانده و در دربار غزنويان نيز حرمت خاصی داشته و منزلتی را آزموده است و اين بيت از منوچهری دامغانی:
به راه ترکی ، امه كه طربتر گويی
تو شعر تركی برخوان مراد شعر غزنوی
خطاب به اوست.
در ديوان الغات الترک محمود كاشغری نيز به نام عاشيق ديگری به نام "جوجی" بر میخوريم كه او نيز مربوط به دوره اول از صنعت عاشيقهای آذربايجان است. اين دو فرد را بايد نخستين عاشيقهای منظومه سرای ايرانی پيش از دده قورقود نام برد .دده قورقود خود نيز كه امروز از احترام خاصی به خاطر ثبت آثار حماسي و تاريخي قوم ترک در بين اقوام آذري دارد، به عنوان بزرگترين نماينده عاشيقهاي دوره اول بر صفحه ادبيات عاشيقي آذربايجان نامش ميدرخشد. دوره دوم از قرن دهم هجري، يعني مرعي شدن تشكل در ايران آغاز ميشد و با رستاخيز فرهنگي شاه اسماعيل ختايي پيوند دارد. از اين دوره به بعد ادبيات عاشيقي دوشادوش ادبيات رسمي موجوديت خود را به رخ ميكشد و حتي در گسترش خود مساعي تمام به كار ميبرد. به طوري كه اين دوران را ميتوان دوره طلايي ادبيات عاشيقي نام نهاد و البته تبين آرمانهاي شيعي در كلام و زبان عاشيقهاي ايراني مربوط به اين دوره است.
عاشيق قروباني، عاشيق عباس تونادقانلي، ساوي عاشيق، عاشيق جنون، خسته قاسيم،عاشيق پري، عاشيق واله، عاشيق علعسگر، عاشيق حسين و ديگران از عاشيقهاي دوره اسلامي يقينا دوره شيعي عاشيق در بين قوم ترک هستند كه آثار جاودانهاي نيز از خود به يادگار نهادهاند. بيشترين آقا آفرين شده توسط اين عاشيقها منظومههاي حماسي ـ مذهبي، غنايي، مذهبي و منظومههاي اساطيري هستند كه نمونههاي بسياري ازاينها نظير فتح خيبر، كور اوغلو، عاشيق قريب، اصلي و كرم، نرگس خاتون و منظومه علی (ع) در دسترس است. از اين عاشيقان، آثار ديگري نيز بر جاي مانده كه اغلب يادگاري ادبي و هنري دوره دوم عاشيقهاي قوم آذري ايراني را تشكيل ميدهند.
"عاشيق" در گذر زمان نامهاي مختلفي به خود گرفته و تثبيت نام عاشيق به شاعران ساز به دست دورهگرد ترک بعد از پذيرش اسلام در ميان آذربايجانيها مرتبط است. در ميان اوغوزها و اقوام گوناگون ترک، عاشيقها به نامهايي چون باخشي و اوزان خوانده شدهاند، در بين قزاقها براي اين گروه محبوب جامعه ترک، با نامهايي چون"باكسي" و "آگين" نيز روبهرو ميشويم.
قديميترين اقوام ترک در آذربايجانها،"اوغوزها" بودند كه در سدههاي نخستين ميلادي و پيشتر از آن به آذربايجان آمدهاند و نقش مهمي در شكلگيري تاريخ مردم ترک ايفا كردهاند. اين قوم منصوب به اوغوز، جد بزرگ اوغوزها ميباشند. شخصيت واقعي اوغوزخان به دليل ابهام در آن، با افسانهها واساطير آميخته شده به طوري كه بعضي، اوغوز را نوه يافث ابن نوح دانسته و حتي به اونسبت پيامبري هم دادهاند. واژه "اوغوز" مركب از دو كلمه "اوق" يا "اوغ" به معناي تيره و قبيله بوده و "اوز" نيز علامت جمع تركي است. در متون عربي اين اقوام را "خز" عنوان كردهاند. نام اوغوز در سنگ نوشتههايي چون "سيي" و "اورخون" ذكر شده است.
شايد علت وجود تنوع نامگذاري براي عاشيقها در بين اقوام ترک، بالا بودن درصد مهاجرت بين تركان و اشتغال اين قبايل به كوچنشيني و فاصله طولاني و زياد اين اقوام با همديگر است. بررسي تفاوت معني در نامهاي ثبت شده در منابع مختلف براي عاشيقها خالي از لطف نخواهد بود. و اين بحث ميتواند گوشههايي از ابهامهاي موجود درتاريخ عاشيقي را معلوم گرداند.
باخشيها:
باخشيها با مراجعه به متون موجود، افرادي در بين قوم اوغوز بودند كه ساز ميزدند و به ايفاي نمايشها و رقص ميپرداختند. زبانشناسان ريشه اين واژه را در زبان تركي قديم جستجو كردهاند و امروزه "باكي ياباق" كه به معني تقليد صداي حيوانات است و در زبان قرقيزي كار برد دارد هم ريشه با باخشي است. با اين وجود بين اوزان و باخشي تفاوتهايي نيز وجود داشته است.
در بين اقوام آذربايجان، باخشي فردي را شامل ميشد كه از غيب و آينده خبر ميداد، ولي اوزانها اين مسووليت را عهدهدار نبودند بلكه فقط افرادي رادر بر ميگرفتند كه به ياري سازي كه "قوپوز" ناميده ميشد درسهاي اخلاقي ميدادند وبه درمان بيماران روحي ميپرداختند.
علاقه و آثار آذربايجانيان به باخشي، امروزه نيز باقي مانده است، تاييد اين امر وجود مناطق جغرافيايي به اين نام در برخيمناطق آذربايجان است. براي نمونه در سلماس آذربايجان غربي هنوز به دهي به نام باخشي كندي (بخش كندي) و يا در اروميه به دژي به نام باخشي قلعهسي بر ميخوريم. باخشي،بعدها به عاشيقهاي ازبک و تركمن نيز اطلاق شده است.
اوزانها:
اوزانها دربين ترکهاي اوغوز اشخاصي را شامل ميشدند كه امروزه عاشيقها برآن جايگاه تكيه زدهاند. در كتاب دده قورقود كهنترين اثر مكتوب آذربايجاني، اوزان، نام خنياگر دورهگردي است كه در شان قهرمانان حماسه ميسرايد و دعاي خير بدرقه راه آنان ميكند.
خود دده قورقود نيز، يک اوزان قوپوز بدستي است كه ويژگياش حضور درمجالس بعد از پيروزي قهرمانهاي داستانهايش، توصيف، تمجيد و شعر سرايي در خصوص آنهاست.
اگر تاريخ گذشته ترکها را بررسي كنيم، متوجه ميشويم كه اوزانها همواره در ميان اقوام و قبايل از احترامي ويژه و خاص برخوردار بودند و ايل به ايل ميگشتند و در سرافراز نگهداشتن قهرمانيهاي قبايل نقش موثري ايفا ميكردند.
مسووليت آنها گاهي هم حل مشكلات مردم، قضاوت در امور قوم، راهنمايي وظايف مردم، حتي معلمي فرزندان قوم و آموزش آنها، پيشه ريش سفيدي و دانايي قوم و نظاير اين را نيز عهدهدار بودهاند.
با وجود كمي منابع موجود در خصوص اوزانها و حضور آنها در ادوار تاريخي قبايل ترک، به اذعان مورخان دوران قديم نشانههايي از شركت اوزانها درمراسم عزاداري "آتيلا" بزرگترين فرمانرواي هونها و مرثيهسرايي اوزانها در آن مجلس در دست است.
گسترش دامنه صنعت عاشيقي يا فعاليت هنرمندانه اوزانها را با استناد به آثار موجود و زمينههاي ريشه اين هنر به تبعيت از اقوام ترک در برخي مناطق ترکنشين جهان تا ماوراي چين ميبينيم.
اما در معناي اوزان محققين بسياري به بررسي پرداختهاند. برخي آن را شامل شعري كه فرمان معيني ندارد معنا كردهاند، برخي از محققان آن را نوعي آلت موسيقي كه در حين حركت و جلوس شاهان و امرا نواخته ميشده، معنا كردهاند كه البته اين مفهوم در دورههايي نيز با مخالفت پژوهشگران رو به رو شده است.
در بسياري از لوحهاي به جا مانده مانند "كول تكين" ،از اوزان به عنوان افرادي كه ساز ميزدهاند و سروده ميساخته و سرودههاي خود را ميخواندهاند، برميخوريم. در هر صورت لفظ اوزان، در بين اقوام مختلف ترک چون اوغوزها، قرقيزها، ازبکها، اقوام ساكن آناتولي، تركمنها و ديگر اقوام كاربرد داشته است. كاربرد اوزان را ميتوان در سرودههاي حكيم نظامي گنجوي نيز سراغ كرد و در اشعار برخي از شاعران هم دوره تا متقدم و متاخر با مولوي از جمله "يونس امره" به لفظ اوزان بر ميخوريم.
در خصوص لفظ و معناي عاشيق، نيز تحقيقات گستردهاي از سوي محققان در داخل و خارج كشور انجام شده است. خاستگاه لفظ عاشيق را دكتر حسين محمدزاده صديق در لوحههاي سومري، آنهم به صورت ashuqيافته است كه به تصريح اين محقق، اين واژه مركب از دو جز ash از مصدر ashmaq در معناي خنياگري و جوش، خروش و uq پسوند اتصاف تركي باستان در معناي سرود و ساز سخنگو و كسي كه با پيغام موزون خود نظم و نشاط و شادي آفرين است. پس از منسوخ شدن الفباهاي سومري، اورخوني و اويغوري در ميان تركان اصيل ايراني و گردن نهادن آنها )تركان) به اسلام و پذيرش الفباي قرآني، لفظ ashuq با واژه و معناي عاشق عربي در هم آميخت و در شكل و معنا، يكساني يافت.
در مكتب هنري عاشيقي آذربايجان، عاشيقها را مرتبهاي نيز نهادهاند و بر اساس شدت و مهاجرت هنر عاشيقها، آنها را رتبهبندي و طبقهبندي كردهاند. عاليترين مرتبه آن بنا به استشهاد به حق تاريخ، نام "دده" بر خود گرفته است كه اين مرتبه تا امروز هم ادامه دارد و حتي در دوره معاصر، تخلص شعري برخي شاعران هجاييگر و شاعراني كه اقدام به سرودن انواع اشعار عاشيقي کردهاند نيز است.
در قرن سيزدهم شاعري به نام دده يادياد، در قرن دهم عاشيقي به نام دده كرم و پر استعمالترين لفظ دده هم با قورقود همراه شده كه اين لفظ امروز ذاتي قورقود و جز لاينفک هم و همراه به اين پدر مفري و آرماني و به تعبيري به افسانهاي، آذري شده است.
دده علاوه برعاليترين رتبه عاشيقي، شامل هنرمندترين، شايستهترين فرد قوم نيز است و حتي به روايت اسناد، هنرمنداني كه در مرتبه عاشيقي بيرقيب بودهاند، از سوي مردم لقب دده دريافت كردهاند.
يک محقق آذربايجاني ديگر نيز، ريشه لفظ عاشيق را با واژه بسيار قديمي در زبان تركي كهن يعني (آشي) يکي ميداند. به طوري كه امروزه آشوله يا آشولهچيكه در زبان اوزبكي به معناي مفت و ترانهسرا به كار ميرود، معادل عاشيقي در زبان آذربايجاني است. البته بين آشيق، عاشيق و آشي قرابت لفظ، خوانش و معنا نيز وجود دارد.
در برخي از متون نيز لفظ عاشيق را با "ايشيق" به معناي روشنايي و روشني هم، معنا كردهاند.
در هر صورت عاشيقي در معناي امروزين آن بعد از پذيرش اسلام از سوي اقوام ترک ساكن ايران، با عاشق عربي يکي شده و معنايي چون صاحب محبت، كانون مهر و معاني اين چنين گرفته است.
با توجه به پيشينه تاريخي و تغيير امامياز بخشي (باخشي) تا عاشيق، در برخي از متون تركي به واژههاي مركب عاشيق، اوزان ياعاشيث بخش هم برخورد ميكنيم. اين تركيبات كه در لفظ يک معنا را تشكيل ميدهند درمفهوم يكسان نيز به كار رفتهاند.
نگاهي گذرا به زمينههاب تكثير عشق در عاشيقهابر اين نكته مهر تاييد ميزند، كه صفت عاشيقي با تعاليم اسلامي گره خورده و مفاهيميچون الهيات، عشق به خدا، عشق به هم نوع، وطن پرستي، جهاد با نفس، انسانگرايي و غيرهدر كلام عاشيق جاي گرفته است.
عاشيقها به معنايي كاملترين هنرمندان آذربايجانهستند، زيرا كه آنها هم صاحبان سخن هستند و شعر ميسرايند، هم خالق موسيقياند وكلام موزوم و رقيم و آهنگ ميسازند و ابداعگر و توليد كننده وجد و همينطورهم مجري شعر و آهنگ خود نيز هستند. پس صنعتكاران را در برميگيرند با ويژگيها شاعري،موسيقيداني، اجراي موسيقي و در برخي موارد رقاصي .
عاشيقها توان خلق و توليد واجرا رابا هم دارند و از سوي ديگر، عشق را همواره با خود همراه ساخته و ميسازند،عشقي كه بزرگترين و معنويترين هنر انسانها نام گرفته و عنوان و رابطهاي است كهخالق جهان در سرشت آدمي قرار داده و عاشقيها با توجه به اينكه هميشه عشق را به عنوانفعل و عمل خود در تامرس واژه با خود دارند، به قولي برترين هنرمندها هستند.
درگذشته و روزگاراني نه چندان دور علاوه بر باخشي، اوزان، عاشيق و تركيب عاشق اوزانبه اين هنرمندان مجرب آذربايجاني و ارساق و يا نشاق نيز گفتهاند. .
از ددهقورقود تا ديريلي قورباني كه تحقق واژه عاشيق و شكلگيري اين واژه، و به نوعيبنيانگذاري مكتب عاشيق در آذربايجان شروع ميشود، به نامهاي بزرگي چون عاشيق و پاشا،يونس امره و ملا قاسم شيرواني مواجه ميشويم.
ديريلي قورباني، عاشيقي است كهايشيق را خطاب نام خود قرار داده و در مرحله گذر اوزان به اوزان عاشيق قرار گرفته واين يک بيت از دولت كه ميگويد:
من بو دنيادا عاشيقام
عاشيق ديييم ايشيقام
در دنيا من عاشيق هستم
عاشيق نيستم (ايشيق هستم(
عاشيق، هنرمندي ساززن و ترانهسراست. عاشيق هنرمندي است كه با سازش موجوديت مييابد .عاشيق بيساز، هنرمندي كامل نيست، همانطور كه عاشيق بينمن نيز مرد هنر به معناي واقعي آن خوانده نميشود. آهنگها نغمههاي عاشيقي در بين آذربايجاني ها به (عاشيقها والاري موسوم است عاشيق در اين نغمهها و ملوديها، عواطف، احساسات، شيفتگيها، سختيها، عشقها، خواسته ها و باورها و ... را مييازآيد، خود تجربه ميكند و به نسلهاي آتي منتقل ميكند.
از فرقهايي كه در اجراي هنر عاشيقي بلاد مختلف آذربايجان وجود دارد، در گروه نوازندگان است. در برخي از مناطق از جمله محال تبريز و قرهداغ عاشيقها هنر خود را با استفاده از گروه نوازندگان مركب از بالابانچي، قاوالچي و زورناچي به نمايش ميگذارند. در برخي از ديگر مكانهاي آذربايجان، از جمله شهرهاي مختلف آذربايجانغربي هنرمند عاشيق ترجيح ميدهد به تنهايي و با اتكا به ساز خود هنرنمايي كند.
همچنين در برخي از مناطق، به همراه اجراي هنر عاشيقي به اجراي رقص ويژه از نوع هنري نيز برميخوريم، كه رقص توام با اجراي عاشيقي در همه جاي آذربايجان عموميت ندارد.
عاشيقها در همه جاي آذربايجان همواره هنر خود را ايستاده و با قامتي افراشته و ترجيحا با لباس ويژه و رسمي كه سنخيت و هماهنگب با لباس قديم قوم ترک دارد، اجرا ميكنند و گاها براي به هيجان آوردن شنوندگان و ناظرين اين هنر، در حين ايفاي برنامه از حركاتي چون بالا و پايين كاسه يا بازوي ساز يا قار دادن ساز در پشت گردن يا كوبيدن پاي بر زمين به خصوص به هنگام اجراي نغمههاي حربي و حماسي استفاده ميكنند. از ديگر ويژگيهاي اجرا به اين نكته نيز ميتوان اشاره كرد، كه عاشيقها با توجه به تن صدا و زير و بمي تارهاي صوتييشان اقدام به كوکكردن ساز ميكنند. به اين صورت كه عاشيقي كه صداي زير دارد، سازها مطابق با اين صدا و عاشيقي كه صداي بم دارد، ساز را بم كوک ميكند.
برخي از آهنگهاي عاشيقي به نام واضيعين آنها يا ارادت به برخي از افراد از جمله شاه خطايي، اكبري، كسمهكرم، حبيبي، امراهي، پناهي، حيدري، جمشيدي و غيره برخي به نام مكانهاي جغرافيايي چون اوردوباد گوزللمهسي، تركيه گرايليسي، شماخي، قرهعيني، ميصري، شرقي، قرهباغي و غيره مشهور شدهاند.
بنا به سلايق و برخورد مردم مناطق با هنر عاشيقي، برخي از آهنگها نيز در برخي از مناطق ترک زبان، طرفدار زياد يافته و به دفعات و مكرر اجرا شده و به نوعي اجراي بيشتر و تكرار آن آهنگ، به بومي شدن آن نغمه در آن منطقه ميانجامد.
همچنين در بعضي از مناطق، يک آهنگ گاها به دو نام يا در مكاني به نامي و در محيطي ديگر به اسمي ديگر اجرا شده است كه، براي نمونه مخمس تبريز در برخي از مناطق آذري زبان به نام آهنگ دستاني ناميده شده است.
آهنگهاي نواخته شده توسط عاشيقها را در يک جمعبندي كلي ميتوان به سه نوع آهنگ، يعني آهنگهاي بلند (يوخاري هاوا) آهنگهاي كوتاه (آشاغي هاوا) و نغمههاي ميانه (اورتا هاوا) تقسيم كرد.
آهنگهاي بلند، طالب صداي بم هستند و بايد ساز به صورت بم كوک شده و آهنگهاي كوتاه، گرايش به صداي زير دارند.
بنا به ادعاي عاشيقهاي چيرهدست، آهنگهاي بلند خوانندگان آنها را خسته نميكنند ولي نغمههاي كوتاه با توجه به ويژگيهايشان اجراي سختي دارند و سبب ساز خستگي عاشيقها ميشوند.
در تقسيمبندي آهنگها نيز آهنگهاي موسوم به كسمه (كسمه ديوان، كسمه كوراوغلو، كسمه كشين اوغلو) برخي از گوزللمهها (ترهكمه گوزل لمهسي، اودوباد گوزل لمرس، كرم گوزل لمرس)، گرايليها (همدان، گرايليسس، اووچي گرايليلي، تركيه گرايليسي) تجنيسها (معمولي و جيفالي تجنيس) تاجيري، قهرماني، قارص، غربتي، يانيق كرم، دستان، قوجاقارتال و ... جزو آهنگهاي بلند هستند.
در نغمهاي خيالي نيز، آهنگهايي چون قرهعيني، آراز، عسگري، ماهور، قرهباغ، هشتري، شود، كوراوغلو حربي، سالاما و غيره جاي ميگيرند.
در آهنگهاي پايين نيز، آهنگهايي چون سماعي، بهمني، كسمههجراني، شيرواني، پناهي، شرقي و كوراوغلو به چشم ميخورد.
شعر عاشيقي:
همانند تمامي اقوام جهان، درزمينه ايجاد ادبيات و ماندگاري آن در بين اقوام، در آذربايجان نيز قوم ترک ابتداادبيات شفاهي را خلق نموده و هنر عاشيقي نيز از گونههاي ادبيات شفاهي مردمآذربايجان محسوب ميشود. هرآنچه در ادبيات شفاهي مكتوم است، ويژگيهايش را ميتواندر هنر عاشيقي نيز ديد، به گونهاي كه در شعر و داستان عاشيقي، به وفور به رسوم وعادات، شيوههاي زندگي، تلاش، مردمداري، خواسته و آرزوها، علايق و ... بر ميخوريم. دوري از دنياگرايي، مردمي و مردانگي، انسان دوستي، مبارزه با ظلم، حق خواهي وعدالتجويي از علاقه هستند كه شعر عاشيقي مسايل مختلف زندگي، پيوند ميدهند. همچنين در مطالعه آثار باقيمانده از شاعران عاشيق يا عاشيقي شاعر، به خوبي وضعيتسياسي زمانه انعكاس يافته كه در روشن ساختن بسياري از مسايل نقش آفريني ميكند.
شعر عاشيقي نيز مانند خود لفظ عاشيق، يا ساز عاشيقي كه به نامهاي اوزان و قوپوزدر تاريخ ثبت شدهاند، در ازمنه قديم نام ويژه خود را داشته است. اين شعر ـ يعنيشعر وابسته به صفت عاشيقي ـ در زمان قديم "سوي" خوانده ميشد و شاعر لقب "سويچي"را داشت كه بعدها سوي به "قوشما" تغيير نام داد و در دورههاي بعد، قوشما خود نوعياز شعر هنر عاشيقي خوانده شده است.
شعرهاي شاعران عاشيق نيز تاكنون باتوجه به ويژگي بالا، گرايش به انواع شعري هجايي داشته و به همين خاطر است كه وزن ونوع اين نوع شعرها در قالب هجا انسجام مييابند و شعر عروضي كمتر در ميان شعرهايعاشيقي ديده ميشود.
در انواع شعر عاشيقي از 4 و 5 هجا و 7 هجا و 8 هجا و 11هجا و 12 هجا تا 16 هجا در انواع مختلف چون تصنيف، باياتي، قوشما، ديوان و غيرهديده ميشود.
شعرهاي اوليه ادبيات عاشيقي بنا به اقوالي، باياتي هستند. باياتيها نوعي از شعر عاشيقياند و البته اجتماعي كه در چهار مصراع و هر مصراع 7هجا سروده شدهاند.
از باياتي است كه، راه ورود به ساير انواع شعري در صفتعاشيقي گشوده ميشود. بنا به تحقيقاتي، با ايجاد تنوع در شعر عاشيقي و گسترش انواعشعر عاشيقي، نيز تكامل يافته و ابعادش گسترده شده و مناسبت اجرا براي اشعار خلق شدهيافته است، افزايش تعداد سيمهاي ساز عاشيقي تا 9 سيم نيز ارتباط مستقيم با گسترشانواع شعري دارد. در هر صورت در هنر عاشيقي، ساز، كلام، موسيقي متن و موسيقي ومتن وحدتي ايجاد ميكنند كه اين وحدت بازهم و وجود فرد عاشيق در ايفاي هنرياش معنامييابد و با اين ويژگيهاست كه عاشيقي هنري است ،چند جانبه و چند وجهي و صد البتهجامعهاي از شعر، گويندگي، خوانندگي، موسيقي و تئاتر.رابطه نزديكي در هر صورت بيننغمههاي عاشيقي با نوع شعر وجود دارد و شايد بتوان اين نكته را بدين صورت شرح رودكه بسياري از آهنگهاي هنر عاشيقي براي انواع شعر ساخته شدهاند و به همين دليل استكه در نغمهها عاشيقها به اسامي آهنگهايي در قالب انواع شعرها غنيگرايي، تجنيس،ديواني قوشما و مخمس بر ميخوريم و حتي برخي از پژوهشگران آهنگهاي عاشيقي را باتوجه به نوع شعر آن تقسيمبندي كردهاند كه ملوديهاي گرايي، آهنگهاي تجنيس،باياتيها و نغمهها قوشما از آن جملهاند. در داخل اين گونهها با انواع زيرآهنگها رو به رو ميشويم .
انواع شعر عاشيقي:
"قوشما":
قوشما از انواع پركاربرد و رايج شعر عاشيقي است. نوع حاضر، شعريبندبند است و بين 3 تا 6 و 7 بند متغير ميباشد. از انواع اشعار هجايي است و هرمصراع آن 11 هجا دارد. هر بند قوشما از چهار مصراع شكل ميگيرد و مصطعترين نوعشعر شفاهي قلمداد ميشود. هر چند قبل از "ملا پناه واقف" با اين نوع شعر رو به روميشويم، ولي به طوري مشخص ملاپناه آن را وارد ادبيات و عربي تركي كرده است.
دربند پاياني قوشما ، شاعر نام و يا تخلص خود را به كار ميبرد اين نوع شعري، قدمتزيادي دارد. به طوري كه بر اساس يک نظريه، صفت عاشيقي با قوشما آغاز شده است و قوشما،نام عمومي اشعار عاشيقي در برههاي از فعاليت عاشيقها نيز بوده است. در قالب قوشما،شاعران برجستهاي چون قافي برهان الدين، شاه اسماعيل خطايي، ملا واقف نباتي، ذاكر،عاشيقپري و ديگران را داشتيم و بسياري از شاعران معاصر نيز در اين قالب شعري، طبعآزمايي سريي كردهاند.
"گرايلي":
سادهترين شكل شعر عاشيقي، گرايلي است. ايننوع شعري نيز متشكل از بند هامت و مانند قوشما هر بند آن چهار مصراع است. يک مجموعهگرايلي 3 تا 5 تا 7 بند را در بر ميگيرد. قافيه در اين نوع شعري نيز عين قوشماست وتفاوتاش با قوشما علاوه بر مضمون و محتواي شعر، در تعداد هجاهاي آن است.
گرايلي هشت هجايي است و در بند آخر، شاعر تخلص خود را ميآورد. نام ديگر گرايليدر ژانر ادبيات عاشقي "وارساغي" نيز بوده است.
موضوع گرايلي مهرتا، تعزلي، عكسو محبت و طبيعتگرايي است.
"ديواني":
اين نوع نيز از انواع شعر عاشيقي ست و به طور مصطلحاز سه بند تشكيل ميشود.
هر مصراع ديواني 15 هجا دارد و هر بند اين نوع شعر نيزاز چهار مصراع تشكيل ميگردد.
"مخمس":
در زبان ترکي اين نوع شعر را"بئشليک" ميگويند. هر بند مخمس پنج مصراع دارد و هر مصراع آن 16 هجا را در برميگيرد. البته به نوع مخمس 11 هجايي نيز برميخوريم كه حيدربابا منظومه مشهورشهريار به اين وزن سروده شده است.
مخمس عاشيقي براي افاده راحت آن هر مصراع بهدو بخش هشت هجايي تقسيم ميشده، كه اين امر بندهاي مخمس را ده مصراع ميكند.قديميترين مخمس زبان تركي در ديوان الغات الترک محمود كاشغري به ثبت رسيده است.
گاهي عاشيقها با افزودن كلمات به اول و آخر مصراعها، آنها را بر آهنگ معروفمخمس منطبق ساخته و ارايه ميكنند.
"تصنيف":
تصنيف، نيز يکي از انواع شعر عاشيقي است. هر چند قدمت اسن شعر به گذشتهها ميرسد و بنابه شهادت كتابهاي تاريخ ادبيات،"يونس امره" كه شاعر بزرگ ترک واضح آن عنوان شده، اما اين نوع ادبي در دورههاياخير وارد هنر عاشيقي گشته و به عنوان يک ژانر مستقل ادبي مطرح شده است.
تصنيف،نوعي شعر ساده و روان و در عين حال گيراست كه در هر مصراع آن چهار يا پنج هجا وجوددارد. تعداد بندها آزاد است و بسته به ذوق و مهارت سرايندهاش، ميتوان به تكميل يکتصنيف همت گماشت. عاشيقهاي بسياري طبع خود را در اين نوع شعري آزمودهاند كهملاجمعه، آلي عاشيق، آغ عاشيق از آن جملهاند.
"باياتي":
از انواع شعر شفاهي است كه رواجش در بينمردم، بيش از ساير انواع ادبي است. علت فراگير شدن اين نوع شعر در مضامين آن، كوتاهبودن شعر و قابليت بايدي حفظ آن است، در باياتي، اساس مضمون در يک بيت آخر دادهميشود. هر باياتي، چهار مصراع دارد و هر مصراع از 7 هجا تشكيل ميشود. مصراعهاي اول،دوم و چهارم هم قافيه بوده و مصراع سوم آن آزاد است باياتي شباهت بسياري با رباعي ودو بيتي دارد.
باياتي، شايد پر تنوعترين نوع شعر از نظر مضمون در بين اشعارزبان تركي باشد. عاشيقان زيادي در اين نوع شعري، به آزمودن طبع پرداختهآند وليزيباترين نوع باياتيها، كه هنوز هم در زبان و كلام مردم جاري است، گوينده مشخصيندارد و دهان به دهان از دهي به دهي و از ولايتي به ولايت ديگر، با نقل شدن انتقاليافته و در اين انتقال برخي تغييرات را نيز پذيرفته است.
باياتي برگرفته از نامقومي قديمي از اقوام "اوغوز" (ترک) يعني "بايات" (بيات) بوده و به بنا به قوليديگر، باياتي صورت تحريف شده بيست يا ابيات است كه احتمالا معناي اول نزديک بهواقعيت ميباشد، چطور كه در قوشما كه وارماق ناميده شده اين نام با نام قومي ازاقوام ترک يعني وارماق ارتباط مييابد.
از مشهورترين عاشيقهاي هنرمندي كه درميان خلق، باياتي را تجربه كرده ميتوان به "ساري عاشيق" (قرن )11 اشاره كرد. درباياتي علاوه بر مسايل اجتماعي، ديني و قومي، معناهاي عميق فلسفي و تغزل نيز موجميزند.
با توجه به كاربرد اين نوع شعري در صنعت عاشيقي، در فرصتي مناسب به طرزمفصل در خصوص باياتي و مضامين آن بحث خواهد شد.
"مستزاد":
نوع جديدي از شعر است كه واردادبيات شعري عاشيقي شده است.
در اين نوع شعري كه به صورت بند بند آورده ميشود،در پايان بند در ارتباط با مفهوم بند، نيم مصراعي با همان قافيه آورده ميشود.
شايد بتوان گفت كه اين نوع شعري عاشيقي، از زبان فارسي وارد ادبيات عاشيقي شدهو به عنوان نوع مستقل ادبيات عاشيقي نتوان آن را به حساب آورد.
عاشيقهاي معاصردر برخي از مناطق، اين نوع را آزمودهاند و به نوعي نيز اين نوع در بين شنوندگانشاناعتبار يافته است.
در كنار اين انواع شعر كه بنا به قافيه، وزن و كاربرد كلماتتقسيم ميشوند، از نظر مضمون نيز شعر عاشيقي به انواع مختلفي تقسيم پذير است. تقسيمثانويه را بايد وابسته به صفت و صنايع بديعي و يا مهارتهاي شعري دانست، هر چندبسياري از محققان در زمينه انواع شعر عاشيقي به صورت پيوسته تقسيم مربوط به صناعت رانيز جزو انواع شعر عاشيقي آوردهاند.
درست است كه انواعي چون، استادنامه، دييبشير، تجنيس، شعر بينقطه را ميتوان نوع مستقل از سرودههاي عاشيقي قلمداد نمود، ولي خود شيوه منحصر ويژگي خاص محسوب نميشوند بلكه در قالبهاي شعري چون قوشما، گرايلي و ديواني متجلي ميشوند.
"جنيس" نوعي از صناعت شعري در اشعار عاشيقي است، كه به صورت جناس عاشيق يا شاعر به خودنمايي ميپردازد.
تجنيسها از 3،5 يا 7 بند تشكيل ميشوند. جناس عبارت از نوعي شعر عاشيقي (داخل در نوع قوشما يا گرايلي) كه قافيههاي هم شكل با معاني متفاوت دارد.
با صفت جناس يا تجنيس در باياتيها نيز روبه رو ميشويم . جناس با اتكا به قواعد زباني ساخته ميشود و عاشيقها از اين امكان استفاده ميكنند و به ايجاد معاني عميق ميپردازند. ساختن تجنيس با در نظر گرفتن مهارتهايش در كاربرد كلام از همه هنرمندان ساخته نيست و به همين خاطر تنها عاشيقهاي زبردستي چون "خسته قاسيكم" ،" عباس توفارقانلي " ،" عاشيق علعسگر"، " حسين جاوان"، " ملا جمعه" در اين نوع هنري، خوش درخشيدهاند و از بين اينها، بهترين تجنيسسرا "عاشيق علعسگر" است. خود تجنيس در اشكال مختلف درادبيات عاشيقي به روز و ظهور كرده كه نشان دهنده ذوق بالاي هنرمندان است .از جمله تجنيسهاي با كاربرد ويژه در شعر عاشيقي جيغاتي تجنيس، تجنيس حروف، و دوداق ديمز است كه سرودشان نيز مشكل است ودشوارتر.
استادنامه:
همانطور كه از نام اين فرم شعري پيداست، صفتي از شعر عاشيقيرا در بر ميگيرد كه عاشيق، مباحثي را در قالب پند و اندرز به شاگردان يا شنوندگانارايه ميدهد. عاشيق در استادنامهها از دانستهها و تجارب خود ميگويد كه به نوعيكمک راه زندگي جامعه گردد. بسياري از استادنامهها از سخنان پندآموز بزرگان كه درزبان تركي به " آتالار سؤزو" موسوم است برگرفتهاند.
احترام به عقل و كمالجويي و توجه به فلسفه و مسايل اجتماعي، موضوعات مهم استادنامهها هستند. استادنامهها اغلب در مقدمه منظومههاي عاشيقي گنجانده ميشوند.
جهانبينيعاشيق، كلمات قصار، امثال و حكم، ضربالمثل هاي پندآموز از ديگر مسايل مطرح دراستادنامهها ميباشند. قوشما قالب غالب استادنامهها را تشكيل ميدهد.
مصداقيابي از زندگي بزرگان و در گذشتهگان و يادآوري مرگ آنها از جمله فرمانروايان وحاكمان دورانهاي ماضي در اشعار استادنامهها به نوعي به درس اخلاق تبديل ميشود.
بسياري از عاشيقهاي بزرگ،استادنامه دارند ولي استادنامههاي " خسته قاسيم" (قرن 13) مشهورتر از ديگران است.
دييشمه:
اين نوع شعري، از جنبه صفت شعريعاشيقي، از انواع جالب و زيباي اين نوع هنري است. دييشمه كه حاصل ديالوگ دو شاعر يادو عاشيق به صورت پرسش و پاسخ است، مهارت، جهانبيني و دانش و استعداد عاشيقها رانشان ميدهد.
ديشيمه به واسطه ويژگي نمايش بودنش در مجالس بزرگ و به صورت مجادلهاجرا ميشود، بنابه نسبت اين در زمانهاي قديم شرط مغلوب شدن، كنار نهادن عاشيقي وعدم گرفتن ساز بود با استفاده از اين صنعت عاشيقها به ابداع اشعاري دست ميبازندودر قالب سوال، موضوعي را مطرح ميكنند و عاشيق ديگر مجلس، بايد در همان وزن و همانقافيه پاسخ را بدهد.
در دييشمه كه بهمعني مناظره و مجادله است، از انواع ديگر فرمها و صنايع شعر عاشيقي چون تجنيس،باغلاما، حربه ـ زوربا، قيفيلبند استفاده ميشود.
از ديگر دييشمههاي (مناظرههاي) عاشيقي، مناظره شاه اسماعيل با عرب زنگي و واله با زرنگار مشهور است.
از ديگر صناعتهاي شعر عاشيقي، ميتوان به وجودنامه، معراجنامه، احوالاتآخرت و قيامت، دوداقديمز، اشعار بينقطه، جيغالي، جيقالي تجنيس، اشعار بيسايه ،وارون حروفات اشاره كرد.
در وجودنامه، عاشيق از مراحل هستي شامل كودكي، جواني،پيري و مرگ سخن ميگويد و اين مراحل را به تصوير ميكشد كه نوعي از استادنامهمحسوب ميشود.
معراج نامه شعري از شعار عاشيقي را با مضمون معراج پيامبر اسلام (ص) در بر ميگيرد.
در بعر احوالات قيامت عاشيق از اجنار قيامت خبر ميدهد .
در شعر احوالات قيامت نيز عاشيق از اخبار قيامت سخن ميگويد.
در دوداق ديمزعاشيق، حرفهايي را انتخاب ميكند كه به هنگام قرايت شعر، لبها همديگر را درنمييابد و لمس
نميكند.
اشعار بينقطه نيز، كاربردش در شعر عاشيقيآذربايجان ايران كه با استفاده از الفباي عربي خلق ميشود ميتوان ديد و آن استفادهاز حروفي كه نقطه ندارند، است.
جيغا و جيغالي تجنيس نيز، از ديگر مهارتهاي شعرعاشيقي به شمار ميروند. در اين نوع، عاشيق در شعري كه مثلا به قوشما سروده شده، يکباياتي با همان قافيه در اثناي سروده به كار ميبرد.
در نوع شعري بيسايه، عاشيقاز مفاهيم مجردي چون ملايک، جهنم و بهشت، توبه، پيامبر، خورشيد، ماه، ستارگان، آب،باد، آيينه و سلام سخن ميگويد كه از خود سايهاي ندارند. صنعت، در شعر عاشيقي ازمهارتها و توان و دانش عاشيق سرچشمه ميگيرد و وسعت علم و آگاهي عاشيق و ميزانآشنايياش به ادبيات و صنايع ادبي ميتواند موثر در زيباسازي كلامش باشد.
داستانهاي عاشيقهاي آذربايجان را بايد در مجموع، در دو گونه ويژه جاي داد .داستانهاي حماسي كه داستانهاي دده قورقود، قاچاق نبي، كوراوغلو و شاه اسماعيل ازاين دسته اند. اين نوع داستانها در بين مردم آذربايجان، به داستانهاي قهرماني) ايگيدليق دستاني) اشتهار دارد و نوع دوم كه داستانهاي غنايي را تشكبل ميدهند، درفرهنگ عامه به "محبت دستاني" مشهورند .اصلي و كرم، عباس و گولگز، عاشيق غريب و شاهصنم، طاهره و زهره و غيره از نمونه داستانهاي غنايي هنر عاشيقي هستند.
در داستانهاي حماسي، عاشيق آذربايجان، دليريها، مبارزات، ستيزها و پيكارهايقهرمان و قهرمانان قوم را در مقابل زورگويان و سياه بازان تاريخ نقل ميكند و ازقول آن قهرمانان، آرزوهاي ملت، در اوج آن ترنم ميشود و آمالش را با سرنوشت مردمپيوند ميزند و اين نوع داستان، براي جذاب بودن زماني كه با عشق يک پري آميخته ميشود رنگ صميميتري ميگيرد.
اما داستانهاي غنايي مملو از عاطفه، محبت، عشق،دلدادگي، دربدري، شيفتگي و حسرت هستند كه شهپر خيال رها شده عاشيق را به همراه سازو نوا به شنونده منتقل ميكند و شنونده را به دنيايي از كمال رهنمون ميسازد. عشقدر اين داستانها، چيز بسيار مقدسي است كه عاشيق براي پيوستن به معشوق، مشكلاتي را بهجان ميخرد. حتي در راه وصال يار از مرگ نيز نميهراسد و به عاشق حق (حق عاشيقي)ملقب ميگردد.
قصههاي فولكلوريک آذربايجان نيز در يک دستهبندي به سه نوع تقسيمميشوند كه عبارتند از:
(1) قصه حيوانات
2) )افسانهها
(3) قصههاي مرتبطبا كار، زندگي و معيشت مردم
در قصههاي حيوانات كه ريشه فولكلوريک غالبي دارند،منازعه بين ضعيف و قوي است كه اين منازعه براي هميشه در تاريخ وجود داشته و درنهايت، در اين قصهها غلبه با ضعيف است. "شنگول و منگول" از زمره اين قصههاميباشند.
در داستانهايي كه تم افسانه دارند، سحر و جادو محور اصلي و اساسي است .در اين قصهها با ديوها، پريها و پرندگاني محيرالعقول كه توان بالايي چون پروازو طي طريق راه طولاني را در كوتاه مدت دارند ،رو بهرو هستيم و از قهرمانان كارهاييسر ميزند كه عمدتا از پذيرش عقل خارجاند. اين نوع قصه، آرزوهاي انسان را به صورتتمثيلي بيان ميكند.
در داستانهاي مرتبط با زندگي و كار نيز، با شيوههاي زندگيو افرادي كه همه زندگيشان تلاش است، رو به رو هستيم. در اين قصهها، قهرمان فرديساده و بيپيرايه با سيماي افرادي چون فردي فقير، چوبان، كچل مواجه ميشويم كه درنهايت با سادگي خاص خودشان يا عقل و تدبير ويژه، بالاتر از اربابان و پولدارانقرار ميگيرند.
اين قسمت از فولكلور آذربايجان، در ادبيات عاشقي نمود چندانينداشته است و تنها در محافلي كه عاشيقهابراي كودكان مجلس آرايي داشتند آن هم در سطحمحدودي سابقه دارد.
در مورد سازعاشيقي يعني توپوز Qopuz نيز نظرها و معاني مختلفي نقل شده است. در يک مفهوم معنايي،قوپوز از دو قسمت Qop از مصد قوپماق در معناي گفته، سروده و ساختههاي مزوون وتكههاي نظم به كار رفته و قسمت دوم آن يعني UZ با نام بوميترين قبيله تركان اصيلايراني يعني اوغوزها پيوند دارد كه اوغوزها خود جد اساطيري تركان يكتاپرست را نيزدر برميگيرند.
ساز عاشيقي يا قوپوز آلتياست شبيه تار، مركب از 9 سيم كه فقط اتكايي به فراخي سينه دارد. تا به سينه متصل نشودو تا به سينه نچسبد با دل عاشيق قرين نتواند شد و در غير آن، آواي معنوي از آن خارجنشود و به حق است كه عاشيقهاي آذربايجاني شاعراني هستند با تاقتي استوار و مقاوم چونسرو و هر چه قدر هم پير و ناتوان گردند بازهم ايستاده هنرنمايي ميكنند. چرا عاشيقانبه قوتساز فشرده به سينهشان درس عشق ميسازند و عشق هيچوقت قامت خميده را برنميتابد.
قوپوز قديميترين آلت موسيقيايي در عصر كهن نيز، چيزيي شبيه كمانچههايامروزي بوده است امروزه، گروه عاشيقها را اغلب افرادي موسوم به بالا بانچي، زيرناجيو قاوالچي تكميل ميكنند، كه در جغرافياي آذربايجاننما به عاشيقان به هنرنمايي وگرمابخشي به محافل با ساز و كلام تنها در ارجهيت ميدهند و كمتر از ياوران كمكيمذكور استفاده ميكنند.
تعداد سيم ساز در آذربايجان نيز، با بهره كم و زياد و زياد تفاوت است. در برخي از مناطق آذربايجان به جاي 9 سيم، هفت سيم بر روي ساز مستقر شده و از اين هفت سيم نيز با ظرفيت 9 سيم بهره گرفته ميشود. بنا به گفته برخي از عاشيقيان وجود هفت سيم ظرفيت، نور ساز را نه تنها كاهش نميدهد بلكه امكان آماده كردن و كوک سريع ساز را بالا ميبرد واگر سيمي پاره شد سريعا ميتوان به عوض كردن و ترميم آن پرداخت.
توپوز در بين اقوام ترک به نامهاي ديگري چون تانبور، تاميور، دومبو خوانده شده است.
تركمنها اين آلت موسيقيايي را به همان نام قديمي آن، يعني توپوز خواندهاند كه بعدا به دوتار مشهود شده، داشتن دو سيم در ابتداي ايجاد توپوز دليل موجهي براي دوتار ناميده شدن قوپوز در بين تركمنها ميتواند باشد.
بعدها به قوپوزهاي سه سيمي نيز بر ميخوريم كه حاصل نگاه هنرمندان قوم ترک به يافتههاي آيينيشان بوده است. در تصورات شامانها سه جهان بالاي زمين و پايين وجود دارد كه شايد وجود شكل تكامل يافته سه سيم در قوپوز اوزانها به اين تصور شامانيستي پيوند داشته باشد و معناي آن تصور اين امر است، كه وجود سه سيم جهان بالا، زمين (جهان حياتي) و جهان پايين در يک منطقه جمع ميكند و امكان تملک هر سه را در يک زمان فراهم ميسازد.
قبل از اينكه قوپوز به معناي امروزين آن يعني ساز، خوانده شده به چاقور و چوكور نيز مصطلح بوده است. در اصطلاح شناسي و معناشناسي واژگان با مفهومي به نام چال چاغير، به معناي طربانگيري، شادي و مردم نشاط رو به رو ميشويم كه اين مفهوم با چاقور كن پيوند ساختمانهاي و معنايي دارد. به كلمه چوكور در دوران صفويه نيز زياد برخورد ميكنيم. ساز عاشيقي از دو قسمت كاسه (چاناق) و دسته (بازو) تشكيل ميشود. كاسه ساز، از جنس عمدتا درخت توت و دسته نيز از درخت گردو (البته ازساير درختان نيز ساخته ميشود) تشكيل شده است. پردههاي ساز كه از انواع اليافمصنوعي و حتي درازمنه قديم از روده گوسفند بودند، بر روي دسته (بازو) قرار ميگيرندو موقعيت دسته ساز را قسمت به قسمت از صداي بم تا زير گسترش ميدهند. پركارترينپرده ساز عاشيقي را، شاه پرده ميگويند.
بر دري كاسه و دسته ساز، خرکهايي تعبيهميشود، كه سيمها بر روي آن با فاصله اندكي از كاسه و دسته در خلا مستقر ميشوند وعناصر محكم كننده اين سيمها كه به تركي به (ساز آشيقي) مصطلحاند در انتهاي دسته) بازو) قرار دارند كه در شل و سفت كردن سيمها و به قولي در كوک كردن ساز موثراند.
مضراب ساز عاشقي آستي جدا از ساز است كه ريشه در دل نوازندهاش دارد و از موادمختتلفي چون چوب درختان ـ ترجيحا درخت گيلاس ـ و يا از مواد و پلاستيكي ساختهميشود. براي قرار دادن مضراب در روي ساز نيز در كاسه يا زير پردهها جايي در نظرگرفته ميشود.
بر روي ساز عاشيقهاي آذربايجان، بندي نيز قرار ميگيرد. كه اين بندچرمي كه متصل به بدنه و دسته ساز است، اين امكان را فراهم ميكند تا در هنگام اجرايبرنامهساز، را گردن آويز نمايند يا حمايل كتف سازند. به هنگام نواختن كاسه ساز برروي سينه عاشيق قرار ميگيرد.
بنا به ذوق هنرمند عاشيق، طراحيهايي نيز دركاسه ساز ديده ميشود، كه اين طرحها نقوش گل و گياه، حيوانات، عكسهاي مينياتوري،نقاشي و حتي خط زيبا و منحصر به فرد را در بر ميگيرد. چيدن صدف و اشيا گرانبها نيزدر برخي سازها ديده شده است.
بر كاسه ساز برخي از عاشيقها كنده كاريها ومنبتها و معرقكاري نيز انجام و برخي از سازهاي قديمي به عنوان ميراث بزرگي از هنر وفرهنگ قوم ترک در موزهها و گنجينههاي جهان نگهداري ميشوند.
سازهاي عاشيقي آذربايجان شرقي و غربي يکسان است، اما تعداد سيمهاي ساز در آذربايجان غربي کمتر است. ساز عاشيقي آذربايجان شرقي معمولا داراي 9 سيم است که در سه رديف سه تايي کوک ميشوند. عاشيقهاي آذربايجان غربي معمولا در رديف وسط به جاي سه سيم، از يک سيم استفاده ميکنند و در نتيجه، ساز آنها داراي هفت سيم است. همين سيم وسط است که مهمترين نقش را در تغيير کوک در " هاوا " هاي گوناگون ايفا ميکند و معمولا آن را متناسب با صداي اصلي و بنيادي هر " هاوا" کوک ميکنند . تعداد پردههاي ساز عاشيقي معمولا 13- 14 پرده است.
ميتوان گفت صنعت عاشيقي تا سالهاي اخير اهميت ويژهاي در ايجاد و تداوم علايق و خواستهاي مردمي ايفا كرده و در اين وادي به آرمانهاي مردان صورت داستاني، حماسي و قهرماني داده است. نفوذ عاشيقي تاحدي بود كه، در بين اقوام ترک در شهر و روستاي اين مناطق، قهوهخانه يا محل تجمعي را نميتوانست يافت كه از وجود يک عاشيق بيبهره باشد. عاشيقها افرادي بودند، كه در دوره اسلامي به خصوص دوره نسيمي در آذربايجان ايران تا پيش از ظهر و گسترش تلويزيون به عنوان كانون ادبيات آذربايجاني و ارتباط و هنر اين و آمال مردم با ذوق ادبي و هنري جامعه نقش اساسي ايفا كردهاند. علاوه بر خود عاشيقها در قهوهخانهها، هنرنمايي،و داستانپردازي و نوازندگي، حضور آنها در مراسم جشن و شادي، در عروسيها و در آيينهاي مختلف مردم با گرفتن ساز و نواختنش مفهوم مييافت. عاشيقان در برهههاي مختلف براي تثبيت حضور مردميشان ده به ده، كوي به كوي و ايل به ايل و كوبه به كوبه به حركت در ميآمدند و با نسوح در قلبها در ماندگاري هنرشان ايفاي نقش ميكردند. در عروسيها ، با تعريف از عروس و داماد وخانوادههاي آنها و افراد حاضر در مجلس، رونقي به عروسي بخشيده ميشد، كه اين تعاريفعمدتا در مقابل اخذ وجه انجام ميشد يا درخواست يک داستان خواندن، شعر و نغمههايدرخواستي از عاشيقها به حفظ و غنا بخشي اين هنر كمک شاياني ميكرد.عاشيقها علاوهبر شعرسازي و داستانسرايي با شركت جدي در مراسم عروسي و شاديهاي مردم در ايجادسنن فرهنگي و آداب و رسوم نقش آفريني داشته و در حفظ و تداوم اين نقش نيزمسووليتهايي در خور توجه پذيرفتهاند.
در روزگاراني نه چندان دور، هيچ عروسيرا در هيچ نقطهاي در آذربايجان نمييافتي كه عاشيقي در آن هنرنمايي نكند و در بهوجد آوردن و شور و حرارت بخشيدن به مراسم عروسي ايفاي نقش نداشته باشد. بسياري ازهنرهاي عاشيقي چون دئييشمه، مجادله با ديگران عاشيقان، داستان سازي و معماپردازيمحصول همين مراسم عروسي است.
با وجود كمرنگ شدن نقش عاشيقي در بين جوانان شهري نواحي مختلف آذربايجان، اما هنوز هم در برخي از مناطق روستا به خصوص در بين پيران قوم، داستانهاي عاشيقها دهان به دهان ميگردد و به مسووليت تقويت فرهنگ شفاهي مردم و اثرگذارياش در جوامع روستايي تداوم ميبخشد و عمق نفوذ معنوياش را در دلها عميقتر ميسازد.
در ترکيه، جمهوري آذربايجان، ترکمنستان و ارمنستان و کشورهاي قفقاز، اين اثر اجرا ميشود. در ايران موسيقي عاشيقي گستره پيوستهاي از منطقه آذربايجان شرقي، اردبيل، هشتپر و توالش، قزوين، زنجان، همدان، استان مرکزي، فارس، گلستان، خراسان، آذربايجان غربي و جبههاي از خاک مازندران را در بردارد که مهمترين آنها در ذيل توصيف ميشوند.
موسيقي ترکي آذربايجان غربي گرچه با موسيقي آذربايجان شرقي هم ريشه است؛ اما به سبب همسايگي با ترکيه، تاثيرات نماياني را از موسيقي شرقي ترکيه پذيرا شده است. شاخصترين نوع موسيقي ترکي در آذربايجان غربي، موسيقي عاشيقي است. به جز تاثيرات موسيقي شرقي ترکيه، حضور فرهنگهاي کردي، ارمني و آسوري نيز تا حدودي موجب تمايز يافتن موسيقي عاشيقي آذربايجان غربي و شرقي گرديده است.
عاشيقهاي آذربايجان غربي، بي همراهي " بالابان " و " دايره " ( قوال ) به اجراي موسيقي مي پردازند و به همين دليل، در مقايسه با عاشيقهاي آذربايجان شرقي، کارشان دشوارتر است. حضور بالابان و دايره ( قوال ) در موسيقي عاشيقي آذربايجان شرقي و جمهوري آذربايجان تا حدودي باعث افت نوازندگي و خوانند گي عاشيقها شده و با گذشت زمان از قدرت آنها کاسته است. اين در حالي است، که عاشيقهاي آذربايجان غربي چون يک تنه به اجراي موسيقي ميپردازند، ناچارند که هم در خوانندگي و هم در نوازندگي چيره دست باشند. به طور کلي، ميتوان گفت که سنت خنياگري در چهارچوب فرهنگ عاشيقي در دست عاشيقهاي آذربايجان غربي سالمتر مانده است.
عاشيقهاي اروميه، سلماس، مياندوآب و خوي، به طور کلي داراي شيوهاي يکسان هستند؛ اما تفاوتهاي لهجهاي در هرکدام از شهرهاي ياد شده، سبب تغييرات چندي در ساختار نغمهها نيز گرديده است.
به طور کلي ميتوان چنين پنداشت که موسيقي عاشيقي آذربايجان غربي از يک سو با موسيقي عاشيقي آذربايجان شرقي و جمهوري آذربايجان، و از سوي ديگر با موسيقي عاشيقي شرق ترکيه پيوند دارد و به مانند پلي، موسيقي عاشيقي آذربايجان شرقي و ترکيه را به هم پيوند ميدهد. با وجود اين، نزديکي و ترادف نغمههاي عاشيقي آذربايجان غربي با ترکيه بيشتر است؛ به طوري که بسياري از "هاوا" هاي عاشيق هاي ترکيه توسط عاشيقهاي آذربايجان غربي نيز اجرا ميشود.
در قديم، در ميان عاشيقها سنتي ديرينه وجود داشت که آن را " باقلاما " يا " ديشمه " ميناميدند که نوعي رقابت و مسابقه و مشاعره بوده است. در اين مسابقه که اغلب روزهاي متمادي به درازا ميکشيد، عاشيقها به مصاف هم رفته و داستان گويي ميکردند. عاشيقي که شعرها و نغمههاي بيشتري را در حافظه داشت، برنده اعلام ميشد، و اغلب ساز رقيب را نيز به عنوان نشاني از پيروزي از او ميگرفت. اين سنت در آذربايجان غربي از ميان رفته، اما در ترکيه هنوز رواج دارد. سازهاي عاشيقي آذربايجان شرقي و غربي يکسان است، اما تعداد سيمهاي ساز در آذربايجان غربي کمتر است. به جز " هاواها "، آهنگها و داستانهاي موسيقي عاشيقي، ترانههاي عاميانه، آوازهاي کار، تصنيفها، " باياتيها" ( که بخش عمدهاي از ادبيات شفاهي آذربايجان است )"اخشاما "، لالاييها و ... نيز در ميان ترک زبانان و به ويژه عشاير آذربايجان غربي رايج است.
با غور در موسيقي ترکي همدان ميتوان شباهتها و تفاوتهاي آن را با موسيقي ديگر نواحي ترک نشين در داخل و خارج دريافت. اين شعبه از موسيقي مقامي، به وسعت و پيچيدگي موسيقي ترکمنان يا ترکان آناتولي نيست؛ اما از همان اصالت خاص موسيقي ترکي برخوردار است.از موارد شباهت موسيقي ترکي همدان با موسيقي ديگر اقوام ترک، ميتوان به نحوه پرده گيري، ضربات حساب شده دست راست بر صفحه ساز به هنگام مضراب زدن و تغيير سريع ميزانها در يک اجرا اشاره کرد.
موسيقي ترکي غالبا با ساز چگور (يا چؤگؤر) اجرا ميشود و گاهي ساز بادي بالابان را به همراه آن مينوازند. نواختن نغمات ترکي با کمانچه سه سيمه يا چهارسيمه و تار فارسي نيز کم و بيش رواج دارد. همچنين گاهي در عروسيها از دهل و سرنا استفاده ميشود.
در اجراي موسيقي عاشيقي همدان ندرتا از سازهاي ضربي مانند دايره استفاده ميکنند. بلکه بيشتر مقامهاي ترکي اين ناحيه داراي ريتمهاي ضدضرب است و نميتوان سازهاي ضربي را با آنها هماهنگ کرد يا آن که اين کار دشوار است.
از بين عاشيقها و نوازندگان موسيقي ترکي همدان (با چوگور، کمانچه، ويولون، تار، بالابان، دهل و غيره) ميتوان از مرحوم عاشيق اکبر غفوري، عاشيق صحبت، عاشيق سلمان، مرحوم عاشيق شاطر لالجيني، عاشيق حيدر محمودي، عاشيق عباس ملايري، قدرت باقري خجسته، عاشيق فرج خوش قيافه و عاشيق علي نادري نام برد.
مقامهاي تنبور در بين ترکهاي همدان تا حدودي با مقامهاي رايج با مناطقي همچون صحنه تفاوت دارد و اشعار ترکي نيز در آن به کار ميرود. از نوازندگان برجسته تنبور ميتوان از آقايان قدير فرهادي و فخرالدين فرهادي (اهل گنده جين) و مهدي ملکي (اصالتا اهل چشمه قصابان) نام برد.
موسيقي بومي ايل قشقايي با نام "عاشيقها"، "چنگيان" و "ساربانان" درآميخته و در اين ميان موسيقي عاشيقي از جايگاه والايي برخوردار است، موسيقي عاشيقي کهن و گسترده است و با شعر فولک درآميخته است.
عاشيقها براي رويدادهاي غمناک و شادرنوايي در سينه دارند. در هنر عاشيقي حماسه جايگاه ارزندهاي دارد و در شعر آن نيز عرفان مقامي شايسته. حضور اين هنرمندان را نه تنها در فارس، بلکه در آذربايجان و بيرون از مرزهاي اين سرزمين نيز ميتوان پي گرفت. از خلال روايات قومي ميتوان دريافت، که عاشيقهاي قشقايي در اصل از مناطقي همانند قفقاز، شيروان و شکي به فارس مهاجرت کردهاند و وجوه اشتراک قابل توجهي بين عاشيقهاي قشقايي و آذربايجاني به ويژه در زمينه بيان شجاعت و مردانگي افسانهوار "کوراوغلو" وجود دارد، ولي از نظر شيوه اجرا تفاوتهايي نيز با همديگر دارند. آهنگهايي همچون "کرمي"، "معصوم"، "محمود" و ... را با کمي اختلاف عينا در اجراي عاشيقهاي آذربايجان هم ميتوان ملاحظه کرد.
سازي که عاشيق قشقايي مينوازد شبيه سهتار و داراي 9 سيم است، که عموما آن را با مضراب و يا پنجه مينوازند، ولي در دهههاي اخير کاربرد تار، کمانچه و ديگر آلات موسيقي نيز جايگاهي در ميان موسيقي قشقايي يافتهاند که عمدتا مورد استفاده هنرمندان جوان قرار ميگيرند.
از آهنگهاي قديمي و امروزي عاشيقهاي قشقايي، ميتوان از "سحرآوازي"، "جنگنامه"، "محمدطاهر بيک"، "معصوم"، "صمصام"، "کوراوغلو"، "محمود و صنم"، "محمود و نگار"، "باش خسرو"، "هليله خسرو"، "بيستون"، "حيدري"، "گرايلي"، "باش گرايلي"، "باسما گرايلي"، "کرمي" و ... نام برد که برخي از آنها همراه با داستاني که عمدتا مايه مهر و محبت و دلدادگي دارند، خوانده ميشود. هرکدام از آهنگهاي مذکور با پيشينه قومي و تاريخ قوم قشقايي و ديگر اقوام ترک زبان ارتباط جداييناپذير يافتهاند.
عاشيقهاي قشقايي معمولا همراه عشاير کوچ ميکنند. از معروفترين عاشيقهاي معاصر ايل قشقايي ميتوان به "عاشيق صياد" و "عاشيق اسماعيل" اشاره کرد.
گذشته از عاشيقها، در ميان ايل قشقايي هنرمندان ديگري نيز هستند که به "چنگيان" معروفند. اين هنرمندان "کرنا" و "نقاره" مينوازند و پيشه اصلي آنها نوازندگي است. اغلب مردم ايل، اين گروه را چندان حرمت نمينهند و آنها را گروهي پست ميشمارند و حتي از وصلت با آنها خودداري ميکنند.
چنگيان که نميتوانند تنها از راه هنرمندي به زندگيشان ادامه دهند، به کارهاييي مانند اصلاح سر و صورت، کشيدن دنان، ختنه کردن کودکان و ... ميپردازند. از هنرمندان منسوب به گروه چنگيان ميتوان از "گنجي" و "فرامرز" نام برد که بيشتر اوقات همراه ايل کوچ ميکنند. فرامرز در اجراي کرنا شيوه و سبک خاص دارد.
"ساربانان" گروهي ديگر از خادمان موسيقي ايل قشقايي هستند، که صرفا براساس ذوق و علاقه شخصي به کار موسيقي کشانده شدهاند. آنان آهنگهاي قومي ايل قشقايي را با " ني" مينوازند. ني در ميان قشقاييها، سازي قديمي و شناخته شده است که هنوز از محبوبيت و اهميت ويژهاي برخوردار است. از آهنگهاي مخصوص ساربانان " گدان دارغا " را ميتوان نام برد که در وصف شترهاي در حال حرکت است.
ترانههاي عاشيقها و چنگيان به زبان ترکي قشقايي است، ولي ساربانان با زباني غير از ترکي قشقايي آواز ميخوانند که در اصطلاح محلي به نام "کوروشي" مشهور است. جاي شگفتي است که ساربانان با آنکه داراي فرهنگ ايل قشقايي هستند با زباني شبيه زبان پهلوي سخن ميگويند. در حال حاضر به دليل تعداد اندک اين قبيل افراد، زبان آنها نيز در حال از بين رفتن است، تا جايي که حتي فرزندان آنها نيز رغبتي به تکلم با اين زبان ندارند.
در کشورهاي ذکر شده نيز، موسيقي عاشيقي با تفاوتهاي اندکي اجرا ميشود اما چارچوب اصلي به آنچه در ايران وجود دارد بسيار نزديک است