کوچ و زندگی عشاير قشقايی
- Hits: 10252
- دسته: دانش دامداری و پرورش طیور و نوقان داری
در تاريخ ايران تا پيش از صفويه از حضور قشقاييها مدارك مستند در دست نيست. اما بر وجود كوچ كنندگاني تركزبان در فارس تا قبل از اين زمان آگاهيم. زيرا نامي از طايفهاي از قشقاييها با نام فارسيمدان برده شده است. اين طايفه قبل از سلسله صفوي در منطقه فارس بهصورت يك واحد مجزا حضور داشت. هم از اين روست كه نميتوان باور داشت كه قشقايي به صورت يك واحد كلي ايلي تركزبان به شكل امروزيشان به فارس مهاجرت كرده باشند. بلكه اين مهاجرت در طول دوران بعد به آرامي صورت گرفته است.
سابقه تاريخی ايل قشقايی:
آنچه مسلم است، ايل قشقايي با همين تعداد و طوايف يكباره به خطه فارس وارد نشدند. بلكه در زمانهاي مختلف و از مكانهاي گوناگون، دستههايي بزرگ و كوچك، آرام آرام به سمت فارس كوچيده يا كوچانده شده است. و پس از سالها اسكان در نواحي مختلف فارس، بنا بر خواست حكومت مركزي زير سلطه يك خان يا رييس ايل درآمده، و براي اخذ ماليات و نيروي انتظامي و نظامي جبهه واحدي را تشكيل دادهاند. و با گذشت زمان از لحاظ قدرت نظامي بهقدري رشد نمودند، كه موجب رعب و وحشت حكومت مركزي شده و مجددا طي سالهاي طولاني به طرق سياسي يا نظامي آنقدر از قدرت آنها كاستند كه، به مرور زمان تحليل رفته يا ضعيف شدند. تا جاييكه امروز از ايل بزرگ قشقايي چيزي باقي نمانده است.
دستجاتي از مردم ترك، لر، كرد، از عراق، خراسان، قفقاز و ديگر نقاط ايران، هسته اصلي اين ايل بزرگ بودهاند. بر طبق تحقيقات «ديويد مرسدن» براي اولين بار نام قشقايي از فاميل شخصي بنام «جاني آقا» از صاحبمنصبان شاهعباس گرفته شده، كه وي از جانب شاهعباس به حكومت قبايل فارس مامور ميشود.
در زمان زنديه از قدرت محلي اين ايل به علت اشتغال سران ايل در پستهاي مملكتي كاسته شد. اما بار ديگر در زمان قاجاريه، كه پايتخت به تهران منتقل گرديد، قشقاييها يك جناح قدرتمند تشكيل داده و خودمختاري پيشه كردند و بر اهميت خود افزودند.
شيل (Shiel) در مورد ايل قشقايي مينويسد «عده آنها 30 تا 40 هزار چادر كه شاخه مهم اين ايل طايفه عمله كه 3300 چادر داشتند و رياست آنها با شخص ايلخاني و سردسير آنها در اصفهان و چند گروه آنها همسايه بختياريها بودند.
ايل قشقايي، از بزرگترين و رشيدترين ايلهاي استان فارس كشور ميباشد. هميشه در طول تاريخ ايران زمين مطرح بوده است. مطرح شدن آداب و رسوم، منشها، همياريها، آزادگي، جوانمردي، و ... در اين تحقيق، بهترين راه مقابله با تهاجم فرهنگي، آرايه و گسترش فرهنگ محلي و برخورد استوار با يورش فرهنگي بيگانگان است. به بيان ديگر، سدي در برابر رخنه فرهنگ و روش زندگي غربي در اوضاع اجتماعي و آداب ملي و ديني مردم مسلمان و آزاده ايران بهشمار ميرود و در ضمن آنها توانستهاند آداب و رسوم خود را حفظ کنند. از نظر اقتصادي، آنها در توليد گوشت ، فرآوردههاي کشاورزي و لبنيات نقش مهمي دارند. همچنين داراي صنايع دستي نظير زيرانداز و پشتي، شال، و سياه چادر.
زمان و تعيين وقت کوچ:
تعيين کننده سرنوشت ايل، عوامل جوي است، زيرا تغيير دماي ناگهاني يا بارندگيهاي بيموقع نقش عمدهاي را دارند. براي حرکت و جابجايي از سردسير به گرمسير و بالعکس زمان بهخصوصي تعيين نشده و برنامهريزي نگرديده، گاه خشونت طبيعت، تاريخ حرکت را به جلو مياندازد و زماني تا يک ماه به تاخير واميدارد.
بارندگيهاي بهاره موجب ميشو،د توقف در گرمسير بيشتر شده و خشکسالي در منطقه جنوب باعث کوچ زودتر از موعد مقرر ميگيرد. اما آنچه مسلم است، اواخر اسفند ماه اعلام آمادگي براي کوچ با تعيين برنامههاي بعدي توسط بزرگان و ريشسفيدان انجام ميگيرد.
در گذشته، تاريخ حرکت ايل با توجه به وضع علوفه، رشد آن در سردسير، مراتع ميانبند، دماي هواي گرمسير و ديگر عوامل توسط خوانين اعلام ميشد و اوامر وي عملي و قابل اجرا بود و چون همه از يک برنامه کلي و عمومي تبعيت مينمودند، مشکلات چراي بين راه، نابساماني و خرابکاري در منطقه سردسير به حداقل ميرسيد. با ازدياد جمعيت ايل و کثرت دامها، بين مردم عشاير براي رسيدن به ييلاق و چراي مراتع ميانبند رقابتي شديد بهوجود آمده و اين آزادي عمل باعث شده، که علوفه سردسيري هنوز سر از خاک برنياورده، توسط عدهاي که تابع مقررات و نظم عمومي نيستند، تخريب و نابود گردد. همين آزادي عمل آنها موجب تقليل يافتن مدت زمان توقف در سردسير و بازگشت در فصل نامساعد به گرمسير شده است.
اين بينظمي و تخلف از مقررات کوچ در سالهاي گذشته، حتي توسط افسران انتظامي نيز حل نشد. پس از انقلاب شکوهمند اسلامي هم به علت آزاديهايي که به مردم دادند، در اين رابطه سواستفاده بيشتر شد. در حال حاضر اين مساله مشکلي براي جهاد عشاير و نيروهاي انتظامي ميباشد.
ترتيب حرکت ايل:
وقتي ايل به حرکت در ميآيد، بهدنبال کاروان شترها که پيشاپيش آنها اسبسواران زن و مرد در حرکتند، دستجات کوچک و بزرگ الاغها با بارهاي سنگين و بدنبال آنها گلههاي گوسفند دسته دسته، گاه کيلومترها به صورت صفهاي نامنظم، گرهوار ديده ميشوند. در اين ميان عدهاي سعي ميکنند، گوسفندان را براي استفاده کامل از علوفه از کوهپايهها عبور دهند، اما امروزه مشکل بزرگ حرکت ايل، گسترش کشتزارهاي روستاييان در مسير حرکت است که گاه موجب خشونت و درگيريهاي پراکنده ميشود.
گام به گام با کوچ:
جهت آشنايي بيشتر با خصوصيات کوچ ايل قشقايي، همراه با يک خانواده معمولي به سفر ييلاق و قشلاق ميرويم.
زمستان است و ايل در قشلاق؛ منطقهاي که تابستانهاي داغ و سوزان و زمستانهاي آرام و معتدل دارد، در ميان يکايک درهها و پناهگاهها سيهچادرها بهطور انفرادي و يا مجتمع به چشم ميخورند. به چادري ميرويم که در ميان تنگهاي صعب و محفوظ در کوهستاني خشک و کم درخت برپاست. طنابهاي سخت و محکم آن که با دست پر قدرت زنان و دختران ايل يافته شده، همچون زنجيري ناگسستني بر ميخهاي زمخت و از چوب تراشيده شده بستهاند. براي استحکام و مقاومت بيشتر، شاخههايي از درختان کوهستان بر گردن ميخها نهاده و بر روي آن شاخهها سنگهاي بزرگ و سنگين ريختهاند، تا با لرزش باد و ورزش هر طوفاني ميخ از زمين مرطوب و نرم کنده نشده، از جاي بر نيايد. اين هم ابتکاري است که مردم ايل، براي بر پا ماندن چادرهاي مويين و سنگين در فصل پر تلاطم سال.
چادر سخت و استوار ايستاده، بارانها و طوفانها خللي بر آن وارد نميکنند، جنس آن به علت بافت محکم و تابيده شدن موها به حدي مقاوم است، که در برابر جريانهاي سيل آساي طبيعت، بدون شک ثابت و استوار خواهد ماند.
آلاچيقي از نيها و ترکههاي سبک، توسط نخهاي مويين و حاشيه محکم با رنگ مشکي که بهدست مردان با تجربه بافته و براي زيبايي بيشتر با گلهاي پشمي رنگيني آن را مزين نمودهاند، به طرز جالبي دور تا دور چادر توسط چند پايه چوبين به زمين نصب شده، تا از ورود آب و باد و هر جرياني به داخل چادر ممانعت نمايد.
در پشت اين آلاچيق، در پناه همين چادر، جايگاهي به مساحت چند متر مربع که درون آن را با خاشاک و بوتههاي نرم پوشانيدهاند، محل بزغالهها و برههاي نوزاد است. چون نسبت به سرما حساساند، بايد از آنها خوب مواظبت شود زيرا محل امرار معاش و زندگي مردم ايل با همين برههاست.
کساني که درون چادر نشستهاند، صداي ضعيف و زمزمه برهها که مادرشان را ميطلبند ميشنوند. گاه جواب اين زمزمهها را مادرانشان از کمي دورتر و از درون آغل جواب ميدهند. اين صداها از ديدگاه مردم ايل بسيار باشکوه و زيباترين طنين در گوش آنهاست.
اطراف چادر، جوي کوچکي کنده شده که آبهاي چکيده از دورادور و فرو ريخته از سقف به سمتي که شيب دارد، هدايت شوند. در جلوي چادر جايي که آب باران ريزش نکند، اجاقي کنده شده که با چند شاخه هيزم که بدون دود نخواهد بود، ميسوزد. عدهاي از افراد خانواده يعني آنها که بيکارند به دور اين اجاق حلقه زدهاند.
در کنار اجاق جعبه خاک گرفته هزار پيشه (جعبه مخصوص لوازم چاي) ديده ميشود. آفتابه پر آب مسي سياهي که قدمت عمرش از تعداد فرورفتگيها و ضرب ديدگيها آن پيداست، درون آتش ميجوشيد و قوري گنگويي وصلهداري که شايد دو سه بار تجديد تعمير شده است، نظر همه منتظران را جلب کرده، استکان و نعلبکيها، درون پياله مسي که تا نيمه آب است ريخته شده، تا بهموقع صرف چاي آنها را آب بکشند.
همه جاي چادر را دود گرفته و چون جريان هوا از همه طرف مسدود شده، راه عبور ندارد. صداي نم نم باران، زمزمه باد، ناله برهها و گاه صداي جرقههاي آتش از هيزمي نيمه خشک شنيده ميشود. همه اهل خانه تقريبا خسته به نظر ميرسند، زيرا تا چند لحظه قبل، مردان مشغول تهله و دادن آذوقه به دامهاي تازه زاييده و جابهجايي برهها بوده و زنان و بچهها هم مثل هميشه در تکاپو و مددکار مرد خانه بودهاند. تهيه هيزم، آوردن آب، همکاري در امور دام را با خوشرويي انجام ميدهند. کارها تقريبا تمام شده، همه گرسنه هستند، اما نبايد منتظر انداختن سفره و چيدن غذاهاي متنوع شوند. از ميوه و دسر و غذاي گرم خبري نيست.
در چند قدمي آنها در انتهاي چادر، در آنجا که آتشي کوچک در زير تابه آهني به سختي ميسوزد، هيزمهاي نمناک در هواي مرطوب زمستاني به خوبي مشتعل نميگردند، دختر بچهاي دايم آن را فوت ميکند و با ورود دود به چشمش خود را کنار ميکشد، خانم خانه در کنار اين آتش مشغول پختن نان است. گردهاي آرد، موهايش را سپيد نموده، چشمانش به علت دود زياد سرخ و متورم شده و در چند جاي رخسارش سفيدي آرد مشاهده ميشود.
دختر بچه هر از گاهي نانها را برميگرداند تا برشته شوند و براي اينکه آتش خاموش نشود، شاخهها را جابهجا کرده، دايم به آنها فوت ميکند. سرخي گونههايش به علت لهيب آتش به خوبي مشخص است.
زن گاهي دو تا « چونه » خمير روي هم گذاشته، نان ضخيمتري به نام «توتک» براي بچهها آماده ميکند. هر کس يکي را برداشته به هم ميپيچد و با ميل و اشتياق ميخورد. اين شام خانواده است که در اين روز باراني با مشکلات زياد تهيه شده.
مادام که طبيعت آن سبزي و خرمي بهار را پيش نياورده، گوسفندان احتياج به آذوقه دارند و تامين آذوقه براي مردم ايل، باري سنگين است، به علاوه دادن غذا و کنترل آن در سرماي زمستان کار مشکلي است. همه روزه هنگام غروب، که گلهها از کوه سرازير ميشوند، صداي دستهجمعي آنها از يک طرف و پاسخ برهها و بزغالهها از طرف ديگر، طنين دلنوازي دارند، در اين هنگام گوسفندان تازه زاييده بايد تغذيه شوند.
در سالهاي خشک و کم باران، براي مردم ايل و جامعه شباني مصيبت است، زيرا چشمان مايوس آنها هميشه رو به آسمان است.
هنوز ستاره سحري که گاهشمار مردم است نتابيده، مرد بيدار و زن به تبعيت از او آتشي ميافزود. مختصر نان پيچهاي که شامل نان و پياز يا خرماست براي وي تهيه ميبيند. صداي زنگ و حرکت دامها در سحرگاه زمستان مرد را به دنبال خود ميکشد تا روزي ديگر و ساعاتي چند را با هم باشند.
زن پس از جمعآوري وسايل خانه، براي آوردن آب از گوراب يا چاه و يا قنات حرکت کرده، بچهها هم در اطراف خانه به جمعآوري هيزم مشغول ميشوند. اگر زمينها سبز نشده باشد که برهها بچرند، معمولا از شاخه و برگ گياهان استفاده ميکنند. اين کار وظيفه بچههاست که انجام دهند.
اين فعاليتها و تکاپوها، تا اواخر زمستان که جلوه ديگر طبيعت ظاهر شده و کمر سرما شکسته ادامه دارد و از پانزدهم بهمن ماه که به قول عوام زمين نفس گرم ميکشد، تا سبزهها بر خاک بدمند، نوع جنب و جوشها عوض شده و يک دگرگوني و تحول مشاهده ميشود.
بايد با کم شدن ريزشهاي جوي از مناطق کوهستاني خداحافظي نمايند و به سمت دامنهها و دشتهاي بهار چر حرکت کنند. جلوه خانه تعويض ميگردد، چادر زمستانه که سقف آن با شيب دو طرفه و در آن از سمت عرض چادر بار ميشد، به شکل سرسرايي باز بر پا ميگردد.
در مدت زمان اطراق در منطقه بهارچر، کار لبنيات سازي و چيدن پشم گوسفندان شروع و زحمات زمستاني به پايان ميرسد و کمکم بار و بنه سفر را ميبندند تا براي يک کوچ دو ماهه آماده شوند.
زمان حرکت فرا ميرسد، تک چادرها که هر کدام در گوشهاي خزيده بودند، بگرد يکديگر حلقه ميزنند، بنکوها و تيرهها، اقوام و نزديکان بهصورت کاروانهاي مجتمع به هم ميپيوندند.
فردا صبح، کوچ به سوي ييلاق يا سردسير با تصميم سران طوايف و کدخدايان و ريشسفيدان ايل آغاز ميگردد، ما هم به همراه اين سيه چادرها در حرکتيم.
شب الاغها، شترها، اسبها و قاطرها را جلو چادر ميبندند، تا سحرگاه بارگيري شوند. از ساعتها قبل زنان مشغول بستهبندي بعضي لوازم که کمتر مورد نياز است، ميباشند. خوابگاه، خورجين، آبکش، جوال... همه آماده حمل ميباشند.
امشب را زودتر ميخوابند، زيرا قبل از طلوع آفتاب بايد بيدار شوند. اگر هوا مساعد باشد، همان شب، حتي چادر را هم انداخته، بستهبندي ميکنند.
دو سه ساعت بعد از نيمه شب، زن زحمتکش خانه بيدار شده، به سرعت مقداري آرد خمير ميکند، نان تازهاي ميپزد، زيرا تا هنگام ظهر، فرصتي براي اين کار نخواهد داشت، همين که کار پخت نان باتمام رسيد، ماست شب قبل را در مشک مخصوص ريخته و بر سه پايه ميآويزد، آنقدر آن را ميزند تا کره آن جدا شود. اگر در خانه دختر جواني باشد، اين کار وظيفه اوست. پس از اتمام کار اگر سوخت مثل هيزم فراوان باشد، دوغ را جوشانده در کيسه ميريزند، تا بعدا از آن کشک تهيه نمايند.
پس از فراغت از اين کارها، مردان و زنان و بچهها با همکاري يکديگر کار بارگيري را شروع مينمايند. چادر و ديرکها را بر يک حيوان، جوالها و خورههاي آذوقه را بر پشت حيواني ديگر و روي هر کدام توبرهاي پر از وسايل و ظروف بهنام سربار ميبندند. حيوان باربر طبقات مرفه و ثروتمند شتر، و در خانوادههاي معمولي الاغ است.
همين که اشعههاي خورشيد بر ستيغ پر طراوت کوهستان ميتابد، کاروان سنگين کوچ آماده حرکت ميشود. قافلههاي کوچک و بزرگ دسته دسته پشت سر يکديگر به راه ميافتند. در پيشاپيش آنان کوچهاي با ابهتتري ديده ميشود که از تعداد شترها و لوازم پر زرق و برق روي آنها و گليمهاي پر نقش و نگارشان مشخص است. اينها سران ايل و بزرگان قومند. در کنار اين گروه، مردان مسلح سوار بر اسبهاي انتخابي و زناني که با لباسهاي رنگين و جالب که گاه براي جلوگيري از آفتاب سوختگي نقابي پولک دوزي شده بر پيشاني دارند، در حرکتند.
در گروههاي بعدي خانوادههاي معمولي طايفه، بارها را بر الاغ بسته و زنان مسن و گاهي پيرمردان و اطفال بر چهارپايان سوار و عدهاي هم پاي پياده بهدنبال کوچ راهپيمايي مينمايند.
بر روي چهارپايان علاوه بر بار، مرغها و خروسها، برهها و بزغالههاي تازه متولد شده، گوسفندان دست و پا شکسته يا بيمار و گاه توله سگهاي کوچک که نميتوانند راه بروند ديده ميشوند.
مسير حرکت ايل يکنواخت نيست، از درهها، دستها، تپهها، ماهورها، کوهستانها، رودخانهها، بايد بگذرند. گرد و غبار راه بهخصوص در قسمتهاي انتهايي کاروان بيداد ميکند. در اين راهپيمايي که دو سه ساعت بهطول ميانجامد، اگر خانوادهاي مشکلي داشت، اگر بيماري در ميان طايفه بود، اگر کمبود غذايي يا آب احساس شد، اگر چهارپايي صدمه ديد و بارش سنگين بود، اگر زني را درد زايمان گرفت، همه خويشان و افراد طايفه همکاري لازم را مينمايند.
در اين ميان اين گرد و غبار غليظ و خسته کننده، افراد با چهرههاي آفتاب سوخته، اما مصمم و با اراده به راه خود ادامه ميدهند. زناني که گاه طفلي را به پشت بسته و در حال پشم ريسي هستند، با آهنگ ملايمي که بر لب دارند به دنبال چهارپايان حرکت ميکنند و از اينکه سرو صورتشان خاک آلود گشته، لبهايشان خشکيده، گرسنگي در وجودشان احساي ميشود، اما دراعماق قلبشان طپشي که حاکي از رضايت است، جلوهگر ميباشد.
شتربانان که با آهنگ مخصوص سارباني، نواي آبا و اجدادي خود را تکرار ميکنند، گاه که زحمت راه رفتن آنان را ميرنجاند، همانند يک قهرمان پرش، عقابوار بر روي شتر ميجهند و تماشاگران را شاد ميسازند. همچنانکه اين گروه به پيش ميتازند، افراد سواره يا پياده، با شوخيها، آوازخوانيها، قهرمانيها و گاه تيراندازيها ديگران را سرگرم ميسازند.
گوسفندان هم در جوار ايل، کمي دورتر، در دامنهها، دسته دسته به پيش ميروند. صفهاي طويل اين حيوانات در ميان بوتهها و علفزارها، زيبايي خاصي دارند. چوپانان بهدنبال هر گله با تاني و تامل کامل سعي ميکنند آنها را آرام برانند تا بتوانند کمي بچرند. براي اين کار چوپاني که صداي خوبي دارد، آواز ميخواند. ديگري ني کوچکي زير لب مينوازد، آن يکي هم با ديگر دوستش گرم صحبت است، اما همه وظيفهشناس و بايد متوجه باشند که گوسفندان مخلوط نشوند.
برهها و بزغالهها کوچک که قدرت تحرکشان کم است و نميتوانند مسافت زيادي را بپيمايند، توسط نوجوانان کم سن و سال همراه ايل هدايت ميشوند. اين بچهها براي اينکه خسته نشده و خود را سرگرم نمايند، آوازهاي دسته جمعي با اشعار ساده و بچهگانه ميخوانند و برهها را ميرانند.
قوزولارم تِز گدينگ اوباگده قالما ينيگ
برههاي من زود برويد، اين رفت تنها نمانيد.
هوَي هوَي، هوگلدي
کُربه قَچينگ قورد گلدي
ااي برههاي کوچولو فرار کنيد که گرگ آمد...
سگها هم که شب تا صبح پاس دادهاند، اجبارا بايد به همراه کوچ راهپيمايي نمايند. رفتار مظلومانه و آرام آنها، نشان دهنده خستگي و گرسنگي راه است. اين حيوانات که خوراکشان فقط باقيمانده و دوريز غذاهاي مردم است، بهخوبي با صاحب خود مانوس و با نام خود آشنا ميباشند. اگر از کاروان عقب بماننند يا گم شوند با صداي صاحبان خود فورا حاضر ميشوند. در ايل براي سگها نامهايي که نشانه زرنگي و شجاعت آنهاست و يا شکل و شمايل آنها ميباشد، انتخاب ميکنند. مانند: شير، پلنگ، آلاباش، قرهباش.
پس از طي چندين کيلومتر راه محلي را که از نظر امکانات علوفهاي و آب مناسب باشد، با نظر بزرگتر با ريشسفيد بنکو انتخاب و اطراق ميکنند. اين يورد فقط براي چند ساعت بوده و باز فردا قبل از طلوع آفتاب بايد کوچ کنند. بنابراين مختصر لوازم غذاخوري را باز کرده، چادر بر پا داشته، آتشي ميافروزند و چاي را آماده مينمايند.
عدهاي براي آوردن آب، مشکها را برداشته به کنار چشمه يا قنات يا رودخانه ميروند، گروهي هم مواظب چهارپايان بوده و افراد مسن ايل هم چون چند ساعت راهپيمايي داشتهاند، در گوشهاي استراحت مينمايند. فرصت براي تهيه غذاي گرم نيست. نهار معمولا لبنيات ميباشد. پس از رفع خستگي و صرف غذا، بايد گوسفندان را دوشيده، شيرشان را تبديل به ماست کنند، تا براي صبح روز ديگر آماده باشد.
روز ديگر، و روزهاي ديگر، تکرار اين برنامه ادامه دارد. براي رسيدن به ييلاق و يک استراحت کامل دو ماهه بايد رنج اين سفر طولاني را تحمل نمايند. در اين کوچها مشکل بزرگ مردم، ناامني و سرقت دامهاست که خواب و آرام آنها را سلب نموده، کشيک شبانه پس از آن همه خستگي راه که واقعا طاقت فرساست به عهده دارند. گرچه سگها نقش مهمي در حفاظت دامها دارند، اما گاهي آنها توسط سارقين فريفته ميشوند.
در اين چند روز کوچ، زحمات زنان کمرشکن بوده و از طلوع ستاره سحر تا شامگاه، دقيقهاي آرام ندارند. کار لبنيات سازي، پخت و پز و انجام امور مربوط به کوچ اغلب به عهده آنان است.
در مسير کاروان سنگين ايل، گاه بارانهاي بهاري همراه با سرما و طوفان مشکلاتي را بهوجود ميآورد، بهخصوص اگر بخواهند از رودخانهاي که طغيان نموده عبور کنند، ميبايست مواظب تک تک دامها باشند، که آب آنها را غرق نکند، زيرا جريان سيلاب گدارها (محل کم عمق آب) را خراب کرده است.
سختيها، کشيکهاي شبانه، راهپيماييها، پس از دو ماه سپري شده، اينک قافله عظيم ايل به منطقه ديگر رسيده، جايي که تمام خصوصيات آن با قشلاق متفاوت است. اينجا ييلاق است، توقفگاه سه ماهه تابستاني ايل.
آب و هواي اين ناحيه سردسيري و نشاطآور است، چشمههاي زلال از گوشه و کنار جاري، چمنزارهاي سرسبز و دشتهاي پر گل ناحيه، زيبايي طبيعت را صد چندان نموده، علاوه بر مواهب طبيعي، براي مردم ايل اين منطقه از چند نظر جالب است؛ يکي اينکه کار و زحمت و مشکلات آنها به مراتب کمتر شده و فرصتي مناسب براي استراحت، تفريح، ديد و بازديد و شرکت در جشنها دارند و ديگر اينکه چون فصل فروش فرآوردههاست از نظر مادي کمبودي نداشته، با خيال راحت به کارهاي عادي روزانه ميپردازند.
در ييلاق غذا دادن به دام، زاد و ولد، شيردادن و از شير گرفتن، صبح زود بيدار شدن، چراي شبانه، از راه دور آب با مشک آوردن و اينگونه زحمات وجود ندارند.
مختصر کار لبنيات سازي و احيانا اگر کار بافندگي با ريسندگي داشته باشند، براي زنان و رسيدگي به امور دامها براي مردان کار تابستاني است. زيرا گوسفندان آزادانه در چمنزارها ميچرند، احتياج به رفتن به کوهستان ندارند. وقتي ايل به مناطق ييلاقي ميرسد، چادرها را به شيوه خاصي همانند يک سالن بزرگ بر پا ميدارند و با فرشهايي که دارند آن را مفروش نموده و با جاجيمها و گمپلها تزيين مينمايند. اساسا علاوه بر زيبايي ظاهري، طرز چادر زدن با نوع زمستاني متفاوت است.
در اينجا ديگر درون چادر آتش روشن نميکنند، چادر پخت و پز زنان در هواي آزاد بوده و براي بچهها و نوجوانان فرصتي مناسب است که در اين دشتهاي باصفا و هواي خوب به بازي و ورزش بپردازند. کساني که اسلحه دارند ميتوانند مدتي از وقت خود را به شکار اختصاص دهند. دختران جوان اوقات فراغت خود را با يافتن جاجيم و خورجين و چنته مشغول مينمايند. اغلب عروسيها، ختنه سورانها و خواستگاريها در اين فصل انجام ميگيرد، زيرا موقعيت براي اينگونه کارها کاملا مناسب است.
مدت سه ماه اطراق در منطقه ييلاق و چراي طولاني مراتع، موجب تحليل رفتن و نابود شدن علوفه گرديده و در نتيجه شير گوسفندان خشکيده و دامها احساس گرسنگي ميکنند. وزش بادهاي نسبتا سرد شهريور ماه سردسير و کم شدن تشعشعات خورشيدي و از بين رفتن چمنزارهاي منطقه، نشان سپري شدن دوران ييلاق و فرا رسيدن کوچ پاييزي است. بايد برنامهريزي شود، تاريخ حرکت تعيين گردد، وسايل جمعآوري و آذوقه بين راه خريداري و باز براي يکي دو ماه رنج سفر راه به جان و دل بپذيرند. با اين تفاوت که کوچ بهاره هنگام توليد و درآمد بود، اما کوچ پاييزه با کمبود مواد غذايي روبروست.
بالاخره در تاريخ تعيين شده کاروان بزرگ ايل به جنب و جوش درآمده، راهي گرمسير ميشوند. بايد راهي را که آمدهاند برگردند، همچون گذشته کوهها، صخرهها، رودخانهها و گذرگاههاي سخت را پشت سر گذارند.
اين سفر طولاني را که بيخطر و کم حادثه نيست، با شکيبايي، صبر و استقامت با همکاري و معاونت ديگران سپري سازند. مردم زحمتکش اين نقطه به نقطه اين مسافت بر پيچ و خم را ميشناسند و با کليه مصايب و مشکلات دست و پنجه نرم کردهاند. آنها با مناظر طبيعي بين راه از تپه، دشت و سنگلاخ تا قلهها و ارتفاعات، پيوند خويشي و رابطه نزديك دارند.
همچنانكه ييلاق و قشلاق بهعنوان زادگاه براي مردم ايل اهميت دارد، مناظر طبيعي بين راه نيز هر كدام با خاطرهاي غمانگيز يا مسرتبخش جلوه ميكند. گاه پرتگاهي كه نوجواني يا نوعروسي از آن سقوط كرده و خاطره تلخ آن سالها را در دل مردم باقي گذارده (گلِن اوچَن) و يا رودخانهاي كه با طغيان خود عدهاي را به كام كشيده و بيخانمان نموده و يا دشتهايي كه خاطره عروسيها، اسبدوانيها، تيراندازيها و مهمانيها بوده و قلل كوههايي كه يادآور شكارهاي دستهجمعي قوچ و ميش آن جالب و گفتني است، در دل مردم و ياد آنان باقيست. خلاصه اينكه تقويم ايل با خاطرهها و حوادث و بسياري از نقاط با نام اتفاقات حادث شده در آن نوشته شده. با پشت سرگذاشتن اين سفر دوماهه ايل به گرمسير ميرسد و در محل پاييز چرا اطراق ميكند و همراه با نزديك شدن فصل زمستان، مجددا به سوي قشلاق كوچ ميكنند و روز از نو، روزي از نو، به زندگي روزمره خود ادمه ميدهند.
واحدهاي سياسي و تقسيمبندي آن:
1.بنكو: گروهي از مردم ايل كه در يكسري از مسايل مثل زمين، مرتع و خويشاوندي با هم مشتركند، جامعه كوچكي بهوجود آورده و بنكو را تشكيل ميدهند. بنكوها واحد مستقل هستند. بين آنها يك همبستگي و پيوندي كه نشانه اصل و نسب باشد، ديده ميشود. افراد بنكو مرتع مشترك داشته، همسايه دايمي يكديگرند. ريشسفيدي بين آنها مسيوليت امور را به عهده دارد. وقتي تعداد دامهايشان از حد معيني گذشت و مراتع آنها گنجايش نداشت، خانوادههاي جديد با تعدادي از دام ها به مراتع جديدتري رفته و گاه در همانجا بنكوي جديدي را تشكيل ميدهند.
وظيفه ريشسفيدان دخالت در امور بنكو مثل زمان كوچ، انتخاب محل يورت، اجاره و تهيه مرتع، حلو فصل امور داخلي مثل اختلافات و شركت درم جالس عقد و عروسي به عنوان شاهد و غيره.
جدا شدن يك خانواده به ضعف بنكو ميانجامد، به همين جهت براي ريشسفيد مشكل است اجازه دهد خانوادهاي مهاجرت نمايد، مگر اينكه صلاح و مصلحت بنكو باشد.
اين واحد سياسي ـ اجتماعي يك همكاري و همياري صميمانه داشته و در امور دامداري، كشت، مرتع، تعاون يكنواخت دارند. قدرت ريشسفيد بنكو، بستگي به تعداد خانواده و بضاعت مالي آنها و افراد جنگي و تفنگچيان آن بنكو دارد. ريشسفيد هميشه سعي ميكند تعداد جوانان شجاع و جنگي بنكو زياد باشند.
2.تيره: مجموعهاي از بنكوها كه با هم روابط دوستانه، خويشاوندي، مشاركت مالي و مالكيت مشترك دارند، و معمولا با هم در حركت و با هم اطراق كرده، همكاري و همياري بين آنها برقرار است و زير نظر يك كدخدا اداره ميشوند. بهطور كلي تيره يك واحد سياسي ـ اجتماعي است در محدوده معين و شامل تعدادي افراد با يك همبستگي تاريخي و سياسي، همراه با اصل و نسب مشترك و سرزمين مشترك كه در بين آنها افراد غير خويشاوند مانند شبانان، داروغهها و كارگران ديده ميشوند.
كدخدايان تيرهها كه طبق نظر كلانتران طوايف انتصاب ميشوند و از بين كساني هستند، كه سابقه طولاني، نياي شناخته شده، بضاعات مالي خوب و محبوبيت تيرهاي دارند. وظايف اينكدخدايان عبارتند از:
- حل مسايل مربوط به مرتع، اختلافات، دزديها، جنگ و ستيزها و روابيط بين تيرهها.
- داشتن آمادگي رزمي كه در مواقع لزوم كلانتران آنها را احضار نمايند.
- واگذاري مراتع يا دخالت در چراي ديگران.
- مسيول وصول و اخذ ماليات جهت ايلخاني و اداره امور داخلي تيره.
- همكاري با كلانتران طايفه و رفع مشكلات تيره توسط آنان.
طايفه: مجموعهاي از تيرهها كه سابقه طولاني در زندگي، معاشرتها، مالكيت و همكاريهاي طايفهاي داشتهاند و زير نظر يك كلانتر اداره ميشوند، طايفه گويند.
وظيفه كلانتران اتحاد و همبستگي تيرهها، اجراي دستورات ايلخاني در طوايف، تهيه تجهيزات جنگي هنگام درگيريها، داشتن افراد ورزيده، اخذ ماليات از كدخدايان و تحويل به مسيولين مربوطه، انتخاب كدخدا براي تيرهها، رفع اختلافهاي طايفهاي و در صورت لزوم به كمك ايلخاني، رسيدگي به مراتع و جايگزين كردن تيرهها در مراتع مربوطه، مربوطهريزي كوچك طايفه، تنبيه متجاوزين و افرادي كه در ايل شرارت ميكنند، انتخاب مامور و افراد خاصي كه به موقع به عنوان تفنگچي خدمت ايلخاني باشند، رسيدگي به امور سياسي و دولتي طايفه، روابط خارجي طايفه، نماينده مردم طايفه در مراكز دولتي ميباشد.
كلانتران هر طايفه نسبت به افراد تفاوتهايي دارند. از نظر ثروت غنيتر و از خانوادههاي متنفذتر و قدرتمندتر، و داراي شرايط اخلاقي ويژهاي هستند. به روحيات و خصوصيات مردم ايل آشنايي داشته، داراي مناعت طبع و علو همت بوده و از ابهت خاصي برخوردار و علاوه بر قدرت مالي، قدرت نظامي هم داشته و خود نيز از شجاعت و شهامت بيبهره نميباشند. فرزند ايلند و در ايل زاده شدهاند، بهخوبي مردم را ميشناسند و با آنان دمساز هستند.
كلانتران بايد مورد اعتماد ايلخاني بوده و محبوبيت كسب كرده و تهور و ديسيپلين كامل داشته باشند. مقام كلانتري موروثي است و خانوادههاي خاصي كه از گذشته انتخاب شدهاند، به اين سمت ميرسند. وقتي ايلخاني به ضعيف يكي از كلانتران پي برد، ميتواند وي را معزول و برادر يا يكي از بستگان او را به اين سمت منصوب كند.
مقام كلانتري در نظر مردم طوايف با ارزش و توسط ايلخاني تفويض ميگردد و چون خانوادهاش مورد احترام بوده، همه او را دوست دارند، اگر اين فرد شايستگي، لياقت و عرضه اداره كردن طايفه را داشته باشد و بتواند وظايف محوله را بهخوبي انجام دهد، از جان و دل اوامرش را اجرا مينمايند.
درآمد كلانتران، همانطوريكه اشاره شد، چون از خانواده ثروتمند هستند، داراي املاك موروثي زيادي بوده و قدرت خريد وام و مرتع نيز دارند و بهعلاوه مسيول دريافت ماليات طايفه درگذشته بوده و سهمي هم از اين جهت عايدشان ميشد. مردم تيرههاي مختلف در ايام نوروز، جشنها و ديد و بازديدها، هيچگاه بدون هدايا به حضور كلانتران نميروند. ناگفته نماند كه مخارج آنان نيز زياد است، زيرا رتق و فتق امور طايفه و مشكلات اداري آنان كارهاي داخلي طايفه مثل درگيريها، مراسم و اعياد و مرگوميرها، مخارج زيادي به عهده كلانتران ميباشد، كه در اين مورد مردم كمكهاي مهمي به عمل ميآورند.
ايلاتيها در برابر كلانتران گفتههايش را بيچون و چرا اطاعت ميكنند. آداب و رسوم ايلي را رعايت نموده، در حضورش بدون اجازه جلوس نمينمايند. تا اجازه ندهد بر سر سفره مينشينند، مودب و آرام صحبت ميكنند، وقتي كلانتر عصباني شود، كاملا خاموش ميگردند، حتي اگر دستور دهد مجرمي را شلاق بزنند، خودش ميخوابد تا تنبيه شود.
چون مقام كلانتري موروثي است، مردم هميشه ميدانند كه اين خانواده داراي قدرت بوده و خواهد بود، پس به همه فاميل وي احترام ميگذارند. امكانات اين عده نسبت به اقشار ديگر قشقاييها بيشتر است. زن كلانتر همانند يك فرمانده در ايل عمل ميكند. در خانه خود نوكر، كلفت و كارگر به حد كافي دارند. ازدواج آنها درونگروهي است و به كسي غير از طبقه خود دختر نميدهند، حتي اگر ثروت بيشتري از آنها داشته باشد و پسران آنها نيز با طبقات پايين ازدواج نميكنند.
3.ايل: مجموعهاي از طوايف که با زبان، آداب، عادات مشترک و فرهنگ ايلي مشترک و خط مرزي مشخص چه در ييلاق و جه در قشلاق، زير نظر يک ايخاني يا ايل بيگي اداره شوند، ايل را بهوجود ميآورند.
با نظر اجمالي به کليه جوامع چه پيشرفته و چه سنتي که بر مبناي يک سري سازمانهاي درون گروهي بنيانگذاري شده و با کمي تغيير و تحول از ديرباز سازمان سياسي ـ اجتماعي خود را برقرار نمودهاند، پي ميبريم که ايل قشقايي هم بر چنين مبنايي استوار است.
ايل ما داراي اصولي متکي بر شيوههاي کهن به نحو شايسته با بعضي دگرگونيها در صحنه قدرت خود ميدرخشد. با توجه به جامعه شناسي اين ايل، ميبينيم که واحد سياسي قدرتمند زمان قاجاريه با ايلخانان مغرور و سواران جنگاور يکباره و ناگهاني پيدا نشده، بلکه از چهار قرن قبل يا بيشتر، که طوايف مختلف به يکديگر پيوستند، تا زمان کريمخان چنان اقتداري نداشتند. در اين زمان بود، که يک سازمان سياسي به هم زده و داراي يک تشکل واقعي شدند و بعدها با اضافه شدن بعضي گروهها و تحليل رفتن گروهي ديگر و تغيير در آداب و بعضي خصوصيات ديگر، اين ايل اهميت خود را بهدست آورد و کمکم يک نيروي تدافعي در برابر فشارهاي وارده از طرف حکومت مرکزي، بر پاي ايستاد و گاهي هم بهعنوان نيروهاي ضربهاي، وارد کارزار شد و زماني هم به عنوان دست نشانده دولت مرکزي خراج گزار و باجگزار حکومتها گرديد.
با تمام اين قدرت نتوانست چون ايلات گذشته مثل زنديه، اقشاريه، صفويه، بر مسند قدرت قرار گيرد. با وجودي که طبق نوشته کارشناسان خارجي ايلخاني جنوب يک قدرت فوقالعاده بوده است، شايد علت اين امر عدم تفاهم بين سران ايل با دولت مرکزي بوده و اگر هم ميبينيم عنوانهايي به خوانين قشقايي دادهاند، فقط براي استفاده از قدرت و نيروي انساني آنها بوده، که در صورت ضعف پادشاهان بهعنوان تملق و اختيار سکوت، و عدم درگيري با واليان حکومتي، گاهي رشوه و پاداش و زماني عناوين براي ايلخانان ميفرستادند، تا سکوت نمايند.
با وجودي که تشکيلات قشقاييها بر مبناي يک زندگي ساده شباني داير بوده، اما ايلخانان چه با جنگ و ستيز و چه با گرفتن عناوين به عنوان سکوت، توانستهاند، موقعيت ايل و قدرت خود را حفظ کرده و دوام آورده تحليل نروند.
کما اينکه طوايف کوچکي، که از اين هسته مرکزي دور شدهاند در جوامع شهري اسکان يافته و آثاري از آنها نيست. بنابراين ايلخانان قشقايي از ديدگاه کلي عامل مهمي در باقيماندن اين ايل بودهاند.
پيوستگي خانوادهها و طوايف علاوه بر خويشاوندي، بر مبناي موقعيت مراتع نيز قرار دارد. چون اغلب مراتع وسيله امرار معاش مردم و آن هم در اختيار خوانين بود، اجبارا اين وابستگي را حفظ ميکردند و پروانهوار به دور خوانين ميچرخيدند تا از مراتع آنها استفاده نمايند. بسيار اتفاق افتاده که افرادي بهخاطر نداشتند مرتع، دست از شغل دامداري کشيده و راهي دياري ديگر شده و در گوشه شهرها اسکان يافتهاند.
اعتبار و ارزش هر طايفه، به تعداد جمعيت، خانوادهها، سوارکاران ماهر و جنگلي، مراتع کافي، کلانتر قدرتمند و ثروتمند بوده و اعتبار و شوکت هر ايل نيز بسته به طوايف آن است، پس ايل مقتدر بايد خان، کلانتران مقتدر و نيروي نظامي کاملي داشته باشد.
ترکيب اجتماعي و طبقات جامعه ايلي:
طبق تحقيقات لرد کرزن و شيل، قشقاييها در قرن نوزدهم به اوج قدرت خود رسيدند و از جانب دولت، حکومت مجموعه ايل به ايلخاني سپرده شد و ايلخاني هم براي هر طايفه کلانتري انتخاب نمود و کلانتران هم کدخدايي را در راس تيرهها قرار دادند. قدرت قشقاييها بهقدري بود، که حاکم فارس دستور چشمگيري محمدعلي خان ايخاني وقت را صادر نمود. اما بهزودي او را آزاد و بر سمت خود منصوب مينمايد زيرا از قدرت او وحشت داشت. ولي بعدها براي اينکه مردم ايل شرارت ننمايند، مدت ده سال او را براي تضمين در تهران به عنوان گروگان نگهداشتند.
بنابراين خاندان ايخانان، هميشه در راس چند صد هزار نفري ايل بوده و برتري و اقتدار آنها سابقه طولاني دارد و چون ايلخانان براي اداره امور طوايف نياز به افراد مقتدر، ثروتمند و شناخته شده داشتند، مقام کلانتري را در طوايف در تعدادي خانوادهها موروثي نموده و مقام و ارزش والايي براي آنان قايل شدند و چون مردم طوايف هم به قدرت و اهميت کلانتران واقف بودند، در نتيجه پس از خاندان ايلخاني خانوادههاي کلانتران داراي ارزش و احترام شدند و اين گروه در رده دوم اعتبار قرار گرفتند.
همانطور که گفته شد، نظام ايلي بيشتر بر خانوادهها و اصالت آنان تکيه ميکند و کلانتران از بين افراد برجسته و سابقهدار تيرهها که تا حدي مورد علاقه مردم بودند، براي هر تيره به عنوان کدخدا تعيين نمودند که اين افراد پس از کلانتران در ايل احترامي خاص داشتند.
بهطور کلي، طبقه ايخانان، کلانتران، کدخدايان و ريشسفيدان به ترتيب در راس ايل و بقيه افراد گروههاي ديگري را تشکيل ميدهند که عبارتند از:
1ـ دامداران با افراد عادي ايل: که مسيوليتي جز اداره امور زندگي خود نداشته، با تعداد دامي که دارند، زندگي ساده و پر زحمتي را ميگذرانند. اکثرا داراي مرتع بوده و بهندرت محتاج ديگران هستند، زيرا آنها که سابقه طولاني در دامداري دارند، محلي را براي خود انتخاب کردهاند.
بسيارند از افراد معمولي ايل، که از نظر ثروت و دام از ريشسفيدان و کدخدايان هم متمولترند، اما هر قدر از نظر مادي موفق باشند، بر طبق قوانين ايل بايد نسبت به کدخدا و کلانتر احترام خاص قايل شده و در پرداخت ماليات و هداياي بهموقع قصور ننمايند.
2ـ کارگران ايلي: کارگران افرادي هستند که فاقد دام، زمين و مرتع بوده و مجبورند براي گروههاي ديگر کار کنند. شغل اين عده معمولا چوپاني، نوکري، مهتري، يا اگر مهارت جنگي و تيراندازي داشته باشند بهعنوان تفنگبرادران کلانتران و خوانين استخدام ميشوند.
اين عده در اوايل هر سال با امضاي قراردادي در خانه يکي از ريشسفيدان يا بزرگان ايل بهعنوان نوکر يا چوپان به کار مشغول ميشوند. اگر داراي زن و فرزند هم باشند، زن هم به سهم خود به خانواده ارباب کمک مينمايد، تا از نظر مخارج تامين شوند. مادام که اختلافي بين ارباب و نوکر پيش نيايد و طرفين راضي باشند، با حقوق مختصر خود سازش ميکند و در همانجا ميماند. وظيفه نوکرها تهيه هيزم و آب، بار کردن چهارپايان هنگام کوچ، بر پا کردن چادر و پذيرايي از ميهمان است. اما آنها که قرارداد چوپاني بستهاند، هر ساله ميتوانند چند راس دام خريده، همراه گوسفند ارباب نگه دارند و پس از مدتي کمکم صاحب دام شده و مستقل زندگي ميکنند.
گروه مهترها (محافظان اسب): معمولا خوانين، کلانتران و کدخدايان براي نگهداري اسبهاي خود، مهتر استخدام ميکنند و قراردادي مثل ديگر کارگران مينويسند و تعداد کسب و قاطر را تعيين نموده، علاوه بر مخارج روزانه، حقوقي هم در نظر ميگيرند.
وظيفه مهتران، رسيدگي و تعليف اسبها، نعلبندي، تميز کردن و خشو نمودن آنها، جمعآوري آذوقه و آخور بستن و آب دادن، و به هنگام لزوم زين کردن و آماده نمودن آنهاست. چون خوانين اسبهاي خوبي در اختيار داشتند، براي تخمهگيري استفاده ميشد، که هنگام جفتگيري ماديانها هدايايي به مهتر ميدادند.
ساربانان از تيرهاي به نام کورش بوده و در تمام ايل پراکنده شدهاند. آداب و رسوم مخصوص به خود داشته و با قشقاييها کاملا متفاوتند. اينها فقط به شغل سارباني مشغول بوده و مهارت خاصي در اين مورد دارند. مردماني فعال، چابک، مهربان و هنرمند هستند، خوب ني مينوازند، چابک و تند بر پشت شتر ميپرند، آواز خوب دارند، با زبان خاص خود صحبت مينمايند، شير شتر مينوشند و داستانهاي سوزناکي از آوارگيهاي خود دارند.
3ـ بيشه وران ايل: که شامل سلمانيها، نوازندگان و غربتها ميباشند.
سلمانيها که در گذشته هماننند پزشکان، اطفال را ختنه ميکردند و با وسايل ابتدايي خود، دندانهاي فاسد را ميکشيدند، در عروسيهاي خوانين و بزرگان داماد را اصلاح مينمودند، مردماني هنرمند بودند. در اغلب هنرها، شعر، ادب و در شوخ طبعي، بذلهگويي و خوش سخني نظير نداشتند. با توجه به اينکه تعداد اين افراد انگشت شمار بود، هميشه با خوانين و کلانتران مانوس و در مجالس و ميهمانيهاي آنان حضور داشتند. اين افراد غرور خاص و بلند پروازيهايي در خود احساس ميکردند، به همين جهت مردم نيز آنان را قلبا دوست داشتند.
نوازندگان: هنرمندان کوهستانهاي فارس و چادرنشينان دو گروه هستند، يکي دسته عاشيقها، که بازمانده عاشيقهاي آذربايجان در ايل قشقايي ميباشند و تعدادشان اندک و اغلب در شهرها اسکان يافتهاند. اينها در گذشته با کمانچه آهنگهاي جالبي چون کوارغلو، غريب و صنم، محمود و نگار و... را که زنده کننده خاطرات گذشته ايل بود، مينواختند و گاهي هم با خواندن شعر و ترانه، موسيقي خود را همراهي مينمودند. اين هنرمندان در روزهاي عيد خوانين، کلانتران و مردم ايل را با اجراي برنامههاي جالب و شاد خود سرگرم ميکردند.
غربتها: دستهاي از پيشهوران ايلي ميباشند، که با مختصر وسايل خود که شامل دم آهنگري، سندان، چکش و مقدار آهن پاره است، لوازم مورد نياز مردم ايل مثل: نعل و ميخ براي اسبها، وسايل پشم ريسي مثل بره، لوازم منزل مثل سيخ و سه پايه و داس ميسازند. سفيدگري ظروف مسي را نيز به عهده دارند. بسيار قانع بوده، وظيفه مشکل خود را با خوشرويي انجام ميدهند، درآمد چنداني ندارند به همين جهت تعدادشان در ايل کم است. در انيجا لازم است اشارهاي به تاريخچه اين گروه که در تمام نقاط پراکندهاند، بشود.
اسکان عشاير قشقايي و اثرات آن در زندگي آنان:
اسکان اجباري، مردم ايل قشقايي را دچار مخاطره نموده و صدماتي جبرانناپذير وارد آورد. اين نوع اسکان در زمان حکومت پهلوي دو بار اتفاق افتاده است.
1ـ از سال 1313 تا 1320 در زمان رضا شاه، مردم مفلوک ايل را مجبور کردند در گرمسير ساکن شده و نيروهاي نظامي با زور سر نيزه عدهاي را اسکان دادند و گروهي ديگر توانستند فرار کنند. عده تخت قاپو شده چند سالي را با مشکلات بهسر برده و در سال 1330 که خوانين توانستند به ايل برگردند، کوچ را از سر گرفتند.
2ـ در سال 1340 عواملي مثل فشار سياسي، نظامي، مشکلات مرتع و چراي دام، عدم نزولات جوي، قحطي و گرسنگي، باعث شد که عدهاي براي بار دوم اسکان يافته و از ميان آنها گروه بيشماري در دهات و شهرها تحليل روند. اسکان فردي جامعه ايلي جز، از بين رفتن نيروي فعال مملکت يعني تبديل يک توليد کننده به يک مصرف کننده چيز ديگري نيست.
نذر و نياز در اين قشقايي:
از نذوراتي که رواج دارد، نمونههايي را ذکر ميکنيم:
1ـ در مسير حرکت اين گروه، امامزادههايي ديده ميشوند که در سقف گنبد مانند آن، زنجيري آويزان و نوک آن قلاب دارد، افراد حاجتمند که معمولا زنان و دختران ميباشند، نيت کرده، دستمالي را سه بار بهطرف قلاب پرتاب مينمايد، چنانچه به قلاب گير کرد و بر زمين نيفتاد، حاجت وي برآورده است و دستمال براي متولي امامزاده ميمانند و چون به ظاهر حاجتش برآورده شده، پول يا هديهاي ديگر به امامزاده تقديم ميکند و خوشحال به خانه بر ميگردد و اگر در طي سال خواسته وي انجام نگرفت، گناه را به گردن امامزاده نمياندازد، بلکه ميگويد «مشيت الهي چنين بوده است».
2ـ روشن کردن شمع: در اين جا مغازه براي خريد شمع وجود ندارد، اما وقتي به امامزادهاي ميرسند و نيت ميکنند که شمع روشن نمايند، هدف آنها فقط شمع نيست، بلکه يک نوع روشنايي است که هنگام غروب بهوجود آيد. براي ايفاي نذر خود، تکه پارچه سفيدي را در روغن انداخته و هنگام غروب در جلو چادر آتش ميزنند و با تکهاي چوب، پارچه مزبور را بالا نگه ميدارند و پس از سلام و صلوات از خداوند آرزوهاي خود را طلب ميکنند. روشن کردن شمع يا پارچه را ثوابي بزرگ دانسته و بهخصوص شبهاي جمعه يا چند روز بعد از فوت يکي از نزديکان مبادرت به اين کار مينمايند.
3ـ پير لَک لَک: در مسير کوچ ايل، گاهي در دامنهها يا گردنههاي کوهستانها، درختي را مظهر تقدس انتخاب کرده و هنگام عبور از کنار آن هر کس حاجتي دارد، تکهاي پارچه روي آن انداخته و از خداوند ميخواهد که نيت و خواسته وي را برآورده سازد. گرچه اين درخت با ساير درختان تفاوتي ندارد، اما پس از مدتي آنقدر تکههاي رنگارنگ پارچه روي آن ميريزند، که آثاري از شاخ و برگ آن پيدا نيست.
4ـ سنگ چينها: کاروان سنگين و رنگين ايل از دشتها، تنگهها و کوهستانهاي مختلف ميگذرد. هر گاه به ارتفاعاتي برسند که از فاصله دور، امامزادهاي پيدا شود، براي اداي حاجت حاجتمندان سنگچيني درست شده و هر کس نيتي داشته باشد، بايد سنگي را بر آن اضافه کند. در اينجا گرچه کيلومترها با امامزاده فاصله است، اما از راه دور تعظيم کرده و چند دقيقه در کنار همين سنگچين خستگي راه سر بالايي را که آمدهاند، رفع مينمايند.
5 ـ کاکل گذاشتن: کاکل يعني وجود يک دسته موي وسط سر، وقتي که همه جاي سر را تراشيده باشند. بعضي زنان ايل، با خداي خود پيمان ميبندند که فرزندشان از بيماري نجات پيدا کند و پس از، بهبودي يکي دو سال کاکُل گذاشته و بهعنوان نوکر حضرت عباس باشد. اينها معتقدند که در گذشته، سادات داراي کاکُل بوده و داشتن اين موها، ثواب دارد، ناگفته نماند که گذاشتن کاکل در همه طوايف و طبقات مرسوم نيست و فقط گروهي خاص موهاي خود را به شکل کاکل در ميآورند.
6ـ نذورات نقدي به امامزادهها: گروهي پاک انديش و ساده لوح، هنگام بيماري دخترشان نذر ميکنند که «خدايا بچه را از بيماري نجات بده، نصف يا يک چهارم با شلق يا شيربهاي آن نذر فلان امامزاده ميکنم...». در حقيقت وقتي دختر بچه شفا يابد و سالها بعد شوهر کند، از مبلغ پولي که گرفتهاند، طبق قولي که دادهاند، تا دينار آخر را در جيب متولي امامزاده مزبور ميريزند.
بعضيها هم نذر ميکنند، که اگر حاجت آنها برآورده شود، يک بره با چند من برنج در فلان امامزاده پخته، به فقرا بدهند، اينگونه نذورات اغلب دايمي و ساليانه است.
مراسم جابجايي يا کوچ موقت:
براي کوچ چه سالانه و چه موقت، ساعت و زمان را با استخاره تعيين ميکنند و در جهت حرکت کوچندگان، وجود ستاره نحس را خوش يمن نميدانند، براي تعيين ساعت و مبارکي از افرادي که وارد بوده و شناخت دارند، سوال ميکنند. اگر ستاره در مسير جهت نباشد کوچ ميکنند، در غير اين صورت براي از بين بردن نحوست، شب قبل در جهت مخالف ستاره جابهجا ميشوند تا نحس بودن سفر به پايان رسد.
اگر شخصي بخواهد به مسافرت برود، موضوع داشتن ستاره نحس را در نظر ميگيرد، به همين جهت اگر بايد به سمت شمال مسافرت کند، شب در سمت جنوب چادر ميخوابد.
وقتي يکي از همسايگان کوچ کرد و رفت، همسايه ديگر که يورد خود باقي مانده، جهت احترام تا سه شب به يورد همسايه جدا شده رفته و در اجاقش آتش روشن ميکند که حداقل يک ساعت آتش در اجاق بسوزد، و چه ميگويند اگر چادر در اينجا نيست، بايد شعله اجاقش روشن و نوراني باشد.
(«ستاره نحس» روز اول ماه از سمت مشرق طلوع کرده و تا پانزدهم ماه يک دور ميزند و از روز پانزدهم مجددا دور خود را تکرا ميکنند.)
سوگواري در ايل قشقايي:
تسيلتگويي را در ايل قشقايي «پُرسه» ميگويند و گاهي پرسهها تا يک سال ادامه دارند. کساني که براي پرسه ميآيند، معمولا هدايايي مثل گوني قند يا صندوق چاي يا بره براي کمک خرج ميآورند.
لالاييِ قشقايي (لالاي lalay ):
شب ميشود / و غازها پرواز ميكنند/ بازها نيز به كوه پناه ميبرند / شب ميشود و كاكاي كوكو ميكند / سربالاييها تمام ميشود و راه به سرازيري ميرسد / جاي تو نيز در پناه من امن است / شيرين زبانام، كارها به يك روال نميماند / بهار ميرسد و زمستان ميرود/ بخواب عزيزم كارهايام مانده است.
لالاييِ قشقاييِ بالا سرجمله تابآوري است، كه اگر امروزه مشكلات سرراه هستند ، كارها بر يك روال نميماند / و راه به سرازيري نيز ميرسد و زمستان تمام ميشود و بهار فرا ميرسد.
دام و دامپروري در ايل:
منبع درآمد و معيشت مردم قشقايي، وابسته به دامداري بوده و معمولا نوع دام آنها تلفيقي از بهترين نژادها است، اين مردم از دام خود، همه نوع توقع دارند، پشم خوب و لطيف، شير فراوان، برههاي درشت و موردپسند و در عين حال با غذاي كم و با آب و هواي گوناگون هم سازش داشته باشند.
مردم مشتاق و علاقهمند به دامداري سنتي، در ايل گاهي براي خريد و پيدا كردن قوچ نمونه و دلخواه از استاني به استان ديگر سفر كرده و در صورت موفقيت با هر قيمتي كه شده احشام را ميخرند و به گله خود وارد ميكنند.
قشقاييها، گوسفندان درشت هيكل، پرگوشت، ورزيده، تند، چابك و مقاوم در برابر بيماريها را دوست داشته و حتي توقع دارند علاوه بر شيردهي فراوان و توليد پشمهايي با تارهاي بلند و لطيف، از نظر توليد مثل سالي دو بار برهزايي كنند.
گوسفندان اصيل قشقايي، به مكانها و آب و هواي گوناگون عادت كرده و با غذاهاي معمولي سازگارند؛ علاوه بر تغذيه برههاي خود، گاهي روزي دوبار شير ميدهند. چون روش نگهداري دام در ايل به صورت چراي آزاد است، اگر بارندگي ساليانه مناسب و به موقع به حد كافي ريزش كند و علوفه فراوان شود، از نظر بازدهي و زاد و ولد ميتوان گوسفندان قشقايي را مجموعهاي از نژادهاي «مرينوس»، «لُري» و «مغاني» دانست.
عدهاي از مردم ايل علاوه بر ميش، تعدادي بز هم نگهداري ميكنند، با وجودي كه بازدهي بز كمتر از ميش است، اما به دلايلي زير به پرورش آن توجه زيادي ميكنند:
1ـ بز حيواني است كه در دامنههاي سخت و سنگلاخي كوهستانها به راحتي حركت ميكند و به صخرهها و پرتگاهها اهميتي نميدهد.
2ـ غذاي بز در هر آب و هوا و مرتعي پيدا ميشود، در صورت لزوم از شاخههاي درختان هم تغذيه ميكند.
3ـ بز حيواني سريع و چابك است، در مراتع كمگياه از ميان سنگها، از زير بوتهها، از لابهلاي خارها ذراتي را پيدا كرده ميخورد.
4ـ بز در برابر گرما و خشكي هوا كاملا مقام است و بر خلاف ميش، زود بيمار نميشود و به خصوص كه تاب و تحمل گرسنگي را هم دارد و در هر اقليتي، به راحتي زندگي ميكند.
5ـ در هنگام كوچ ايل، بز احساس خستگي نميكند، با وجود حركت تند و سريع خود، با پوزه بلندش علف را از بيخ و بُن از زير سنگها پيدا كرده، ميكند.
6ـ بز در صورت وجود علوفه كافي، اكثرا سالي دوبار و گاهي هم هربار دوقلو ميزايد.
7ـ براي خانوادههاي كم درآمد كه بودجه خريد ميش ندارند و كسانيكه بدون مرتع بوده، قادر به پرداخت اجاره سنگين نيستند، ميتوانند با داشتن تعدادي بز، در مراتع ميانبند امرار معاش نمايند.
8ـ عدهاي هم اصولا به نگهداري بز علاقه بيشتر داشته و نگهداري اين حيوان را بر ميش ترجيح ميدهند.
صنايع دستي در ايل قشقايي:
گليم و جاجيمبافي:
نقش گليمهاي قشقايي، سابقه و اصالت طولاني داشته و امروز براي گليمهاي يكصد سال قبل، نميتوان قيمتي تعيين نمود. طرحهاي آقاجري، لَنگَج، دُينه بيگي، خراساني، تهراني، هر كدام به شيوهاي خاص با دقت و ظرافت زياد بافته ميشود.
در ميان طوايف قشقايي، دره شوريها در بافتن گليمهاي ظريف، مهارت بيشتري دارند. ضخامت بعضي بافتهها، به دو ميليمتر هم ميرسد و نقشهاي درون آن را به قدري ريزهكاري نمودهاند، كه استادان كاشي كار اصفهان را در عهد صفويه به ياد ميآورد.
چَنته: كه كيسهاي مربع شكل 30 در 30 بوده و در انواع و طرحهاي مختلف بافته، بآن گَمپلهاي زيبا آويخته، هنگام حركت ايل در كنار زين يا پهلوي فرد سوار شده ميآويزند و در آن مواد ضروري بين راه و خوراكي، بهخصوص نان ميگذارند تا هنگام استفاده در دسترس باشد. اغلب چنتههاف قالي و تعداد كمي هم رند يا شيشه درمه است.
تيردان: كيسه بلند پشمي 25 در 60 يا 30 در 80 است، كه با طرح چرخ بافته شده، وسايل نانپزي مثل تير، نان برگردان، سيخ كباب، جاروي نان آبزن، انبر، وسايل ريسندگي مثل پره و وسايل بند تابي مثل دوك را در آن گذاشته، به كنار بار شتر يا الاغ هنگام كوچ ميآويزند تا در ميان وسايل ديگر صدمه نبينند.
نَمكدان يا توبره نمك: كيسهاي پشمي و چرخباف است، كه قسمت دهان باريك و حدود 20 سانتيمتر و بقيه قسمتها تا 50 سانتيمتر بوده و در آن نمك ميريزند و در گوشه چادر ميآويزند، تا پاك و تميز بماند، و ضمنا رطوبت نگيرد.
جوال: كيسههايي پشمي به ابعاد 60 در 80 كه، با طرح چرخ بافته شده و اطراف آن را جهت استحكام نوارهاي مويين ميدوزند و دو دستگيره محكم، در طرفين آن ميگذارند، كه كار جابهجايي را آسان نمايد. اين كيسه در طي سال، جايگاه مواد غذايي مثل گندم، آرد، جو، برنج و حبوبات است؛ در خانوادههاي كم بضاعت، به جاي جوال از خورجينهاي مخصوصي، به نام خوره استفاده ميكنند، كه به راحتي بار الاغ نمود، در صورتيكه جوال را بايد بر پشت شتر ببندند. خوره هم، توسط زنان ايل بافته ميشود و از نوع چرخ هم سادهتر است.
طناببافي: طناب، در ايل مصرف زيادي دارد، منجمله بر پا داشتن چادر، بستن دامها، محكم كردن لوازم بر پشت حيوانات هنگام كوچ، تنگ، بند، يراق اسبها و بالاخره طنابهاي تزييني كه از پشم و موي بز بافته ميشوند.
براي هر كاري نوعي مخصوص طناب ميبافند، مثلا براي بستن دامها و بر پا داشتن چادرها، از طناب معمولي ولي محكم و براي تنگ، بند، زين و يراق اسبها، از طنابهاي پهن و براي گردن اسبها، از طناب چهارگوش و مزين به گمپل و براي بستن بار شترها از طناب هشت لاي بيضي شكل، استفاده ميشود.
در عروسيها مرسوم است تعدادي طناب ظريف و زيبا كه گردچين بافته شده، به عنوان جهيزيه به دختر ميدهند، تا به كسانيكه با اسب در عروسي شركت نموده، هديه داده شود. اين طنابهاي ظريف كه از موي سياه و سفيد بز يافته شده «رَشمه» ميگويند.
چپقبافي: چپق دو نوع مصرف دارد، يكي نوع ساده و يك رنگ است، مخصوص حفاظت برههاي كوچك در فصول سرد سال، كه در قسمت گوشه يا پشت چادر، برپا داشته و كف آن را با خس و خاشاك ميپوشانند، تا برهها و بزغالهها بيمار نشوند. نوع دوم آلاچيق است، كه دورتادور چادرسياه ميكشند و مانع ورود سرما و گرد و خاك به داخل چادر است. اين نوع چپق از ني و تركههاي باريك تهيه ميشود و ساختن آن كار عده معدودي است، كه در اين كار مهارت دارند.
براي تهيه آلاچيق، به اندازه كافي ني و چوبهاي باريك قهوهاي رنگ، كه معمولا از درخت گز ميباشد، به طور 5/1 متر تهيه كرده، در مقابل آفتاب خشك كرده، به هم ميبندند تا كج نشوند، سپس مقداري نخ مويين تهيه ديده و به صورت يك در ميان يا 3 و 3 و يا 3 و 5، از چوب و ني رديف كرده با نخ ميبافند و پس از اتمام كار، اطراف آن را حاشيهاي از بافتههاي مويين ميدوزند، تا در هنگام تحرك و جابهجايي از بين نرود و خراب نشود.
همانطور كه اشاره شد، سياه چادرها از موي بز بافته ميشود، مردم ايل هنگام چيدن موهاي بز آنچه را كه مورد لزوم است برميدارند و پس از تميز كردن و دستهبندي نمودن، با پرههاي مخصوص ميريسند و نخهاي ريسته شده را دولا كرده، ميتابند تا محكمتر گردد (براي تابيدن نخها، از وسيلهاي به نام «اي» استفاده ميكنند). نخهاي تابيده شده به عنوان تاروپود سياه چادر ميباشد.
در فصول مساعد سال كه بار سنگين زايمان دامها و كوچ ايل كمتر شده و زنان در طول روز چند ساعت فرصت دارند در قسمت پشت چادر، كارگاه سادهاي كه شامل چند تا چوب و تعدادي ميخ چوبي است تدارك ببينند، و كار خود را شروع نمايند.
در اين كارگاه ساده، تارهايي به طول چندين متر، معمولا به اندازه طول چادر و عرض 50 تا 60 سانتيمتر آماده كرده و با استفاده از نخهاي تابيده شده، پودها را به سرعت ميبافند. اين باريكهها كه 10 تا 15 متر طول دارد، در مدت 3، 4 روز بافته ميشود. وقتيكه اين باريكهها آماده شد، آنها را به هم دوخته و اسكلت اصلي چادر را تشكيل ميدهند.
دور اين اسكلت (سطح قاعده)، گوشههاي محكمي براي بستن طناب از جنس مو، ميبافند. اطراف اين اسكلت را با لتفي كه به همين نحو بافتهاند، ميپوشانند. لطف را براي اينكه به آساني از چادر جدا شود، با چوبهاي باريك و به شكل سوزن درآمدهاي، به طول 15 سانتيمتر و به نام «شيش» يا خلال به هم متصل ميكنند. چادرهاي سياه را با طنابهاي به گوشههاي اسكلت چادر و طرف ديگر آن به ميخهاي چوبي 50 سانتيمتري كه بر زمين كوبيدهاند، وصل ميشود. اين ميخها را با پتكهاي چوبين بزرگي كه اغلب خانهها دارند و آن «تُخماق» ميگويند، به زمين فرو ميبرند و براي زيبايي چادر و جدا نشدن پايهها هنگام ورزيدن باد، با طنابهاي باريكي به نام رشمه كه مزين به گُمپُلهاي رنگين است، به هم ميبندند.
چادرهاي سياه دوام زيادي دارند. اما قسمت جلو و عقب اسكلت كه بر اثر كشش طنابها و فشار گوشهها فرسوده ميگردند و يا قسمتهاي زيرين لتفها كه بر زمين كشيده ميشود، پوسيده ميشوند، احتياج به تعمير يا تعويض دارند. به همين جهت هرچند سال يكبار قطعات جديد بافته و به جاي تكههاي مندرس ميدوزند. تعداد پايههاي هر چادر از قسمت جلو و عقب بستگي به بزرگي و كوچكي آن دارد و معمولا بين 8 تا 20 پايه بهكار ميرود، طول پايهها بين 2 تا 3 متر است.
مساحت چادرهاي سياه بين 15 تا 20 متر مربع است، كه چادرهاي خوانين گاهي تا 40 متر مربع وسعت دارند. در فصل زمستان به علت سردي هوا، اولا مساحت چادر را كمتر در نظر ميگيرند و ثانيا با خم كردن پايهها، ارتفاع چادر را كم ميكنند، براي ممانعت از سرما اگر آلاچيق نداشته باشند، معمولا با سنگچينهاي منظم، يا با استفاده از لتفها مشكل خود را حل ميكنند.
چادرهاي رنگين در ايل قشقايي: جنس اين چادرها از پارچههاي ضخيم يا برزنت و طنابهاي پنبهاي است، که در شهرها تهيه ميشود و خانوادههاي مرفه ايل، و حتي افراد عادي از آن استفاده مينمايند. اين نوع چادرها و رنگهاي مختلف و در طرحها و شکلهاي متفاوت ديده ميشوند. تکنيک و علوم جديد در آن دخالت نموده، تغييراتي در جنس و طرز بافت و نوع پارچه و ابزارهاي ديگر آن بهوجود آورده است.
اين چادرها به نامهاي پوش، درپوش، نيم پوش، قلندري، آفتابگردان و... است که بعضي مثل آفتابگردان با پارچههاي زيبا و آسترهاي گلدار و طرحهاي متنوع، که در هر ساعت از روز ميتوان جهت آن را تغيير داد، دوخته ميشوند.
پوشهاي گران قيمت که با برزنتهاي جالب تهيه شده و به صورت مختلف زمستانه با تابستانه ميتوان آن را بر پا داشت، فقط در جلوي خانه ثروتمندان و خوانين ايل ديده ميشود.
مردم عادي ايل در گذشته از اين چادرها استفاده نميکردند، اما امروزه اغلب داراي يکي دو تا چادر هستند که بيشتر از نوع قلندري است، که فقط يک ديرک دارد، هنگام کوچ و يا در زمستان از اين چادرها کمتر استفاده ميشود و فقط مخصوص مناطق ييلاقي است.
چادرهاي قلندري را ميتوان هم در تابستان و هم در زمستان بر پا داشت، زيرا اطراف آن کاملا پوشيده و محافظ خوبي براي سرما است. به همين جهت در زمستان بعضي از مردم به عنوان محل خواب ميهمان، مورد استفاده قرار ميدهند.
چادر آفتابگردان، مخصوص فصل گرم سال است و در بهار و تابستان از آن استفاده ميشود.
انواع پوشها اختصاص به خوانين و بهخصوص ايلخانان بزرگ داشته و مردم عادي در حال حاضر از اين نوع چادرها بهندرت دارند. خوانين علاوه بر چادرهاي پوش، چادرهاي مخصوص حمام، آشپزخانه و توالت هم داشتهاند.
چگونکي حمل لوازم خانه:
چادرنشينان، هميشه در حال آماده باش بوده و کوچ دايم از نظر آنان يک مساله عادي است. لوازم زندگي آنان جمع و جور، بستهبندي شده و مختصر است و در مواقع ضروري و حرکت ايل، آمادگي کافي دارند. لوازم شکستگي بسيار کم و منحصر به چند قلم وسايل چايخوري است.
هنگام کوچ خانوادههاي متمکن، رختخوابها را که درون خوابگاههاي دستباف عشايري جاي دادهاند، جفت جفت بر شتر بسته و روي آنها را با گليمهاي زيبا مفروش و با طنابي که خود تهيه نمودهاند، محکم ميبندند و گاه افراد خانواده روي همين خوابگاهها سوار ميشوند. اين گونه خانوادهها، معمولا به تعداد افراد بزرگسال، اسب دارند، اما در صورت کمبود اسب، بر شتر سوار ميشوند.
جعبه هزار پيشه، جعبه چراغ و ظروف بزرگ را در توبره يا آبکش مخصوص خود نهاده و به عنوان سربار اضافه مينمايند. در خانه خوانين، اين لوازم را که به وسايل آبدارخانه معروف است، بر قاطر ميبندند تا به محض رسيدن به يورد جديد تدارک چاي ببينند.
چادر سياه را بهصورت منظم ميپيچند و به همراه چوبها و ديرکهاي آن، بر حيواني مخصوص ميبندند. مشک آب و ساير لوازم پوستي را در آبکش گذاشته، بر حيواني جداگانه بسته و گاه در وسط بار آن، برههاي کوچک يا دامهاي دست و پا شکسته را جاي ميدهند.
بنابراين بار هر حيوان، چه شتر و چه الاغ، مشخص ميباشد. آبکش، هيزمکش، مخصوص چادر، مخصوص جوال و همه اين حيوانات سرباري داشته و گاه اطفال، پيرزنان يا پيرمردان، مرغ و خروس، برههاي نوزاد بر آنها اضافه ميشود.
در مسيري که آب کمياب است، بايد خورجين مخصوص آب به همراه مشکها آماده بوده و براي يورد بعدي آب بردارند و نيز در بيشتر مسيرها که دشت و جلگه است، بهعلت کمبود هيزم مشکلاتي دارند. به همين جهت چندين روز بايد به همراه خود هيزم بردارند. بنابراين کوچندگان ايل قشقايي، با شناختي که از مسير خود دارند، بايد آب و سوخت بين راه را تامين نمايند.
مرتع و اهميت آن:
مهمترين منابع طبيعي و تامين كننده غذاي دام، زيستگاه چادرنشينان و نيز مراكز امرار معاش اين جامعه سيار، مرتع است.
براي يك خانواده ايلياتي پراهميتترين مساله اقتصادي و حتي سياسي ـ اجتماعي، همين سنگلاخهاي كوهستاني ظاهرا بيمصرف است، زيرا علاوه بر كانون معيشتي، اعتبار و ميزان ارزش خانواده، يكي از موجبات غرور قومي و شخصيتي نيز به شمار ميرود.
مرتع چيست؟
مرتع برخلاف چراگاههاي دنياي امروز، به زمينهايي در دشتها يا كوهپايهها و كوهستانها گفته ميشود، كه گياهان علفي، بوتهاي يا درختي به طور طبيعي و خودرو در آن رشد ميكند و مردم آنجا سابقه چراي قبلي دارند.
انواع مراتع:
هر مرتع بر طبق شرايط آب و هوا و نوع پوشش گياهي و استفاده فصلي دامها، داراي مشخصات ويژه بوده و به طور كلي به سه دسته تقسيم ميشوند:
الف: مراتع ييلاقي، با شرايط سردسيري كه مخصوص چراي تابستاني دامهاست.
ب: مراتع قشلاقي، كه مشخصات مناطق گرمسيري را داشته و ويژه چراي زمستاني دامهاست.
ج: مراتع ميانبند، كه در مسير حركت ايل قرار دارند و محل چراي بهاره و پاييزي و بين راه دامهاست.
مراتع ييلاقي، سرزمينهايي است كه در دامنه كوهستانها يا جلگههاي سردسيري، با دماي كم و ارتفاع زياد و نزولات جوي به حد كافي و تبخيري كُند و آرام، كه پوشش گياهي مرغوب و متنوعي دارند؛ اكثرا پوشيده از چمنزارهاي سرسبز و چشمهسارهاي زيبا كه توقفگاه تابستاني مردم ايل است.
دامنههاي شمالي و شمال شرقي زاگرس، داراي چنين شرايطي است و انواع بسياري از گياهان كه مصارف مختلفي دارند، در اين نواحي به وفور ديده ميشوند.
مراتع قشلاقي:
اين مراتع در كوهپايههاي جنوبي نسبتا گرم واقع شده و بايد داراي شرايط زير باشند:
1ـ آب و هوايي گرم يا ملايم، كه براي فصل زمستان دامها مناسب باشد.
2ـ درههاي عميق يا پناهگاهها و تنگههاي بزرگ، دور از باد و طوفان داشته باشد، تا بتوان دامها را حفظ كرد.
3ـ از نظر خطر سيلابهاي شديد و يخبندانها، كه باعث بيخانمان شدن افراد ميشود، در امان باشند.
4ـ از نظر كمبود سوخت و آب و آشاميدني، مشكلاتي موجود نباشد.
5ـ مردم ايل كه حدود نيمي از سال را در قشلاق ميگذرانند، از جهت تامين علوفه دامها، دچار كمبود شديد نشوند.
اين مراتع مخصوص، چراي بهاره و پاييزي و بين راه دامهاست و در طول سال، دو بار مورد استفاده قرار ميگيرند و گاهي هم بهصورت مدام در طي سال از آنها بهرهبرداري ميشود.
چگونگي استفاده از مراتع:
مرز مراتع مشخص است، اما عامل يا وسيلهاي آنها را از هم جدا نميكند. مسير درهها يا آبريز ارتفاعات يا سنگچينهايي حدفاصل را به طور ضمني مشخص ميكنند؛ اما رعايت اصول انضباطي و اخلاقي است كه باعث نظم در چراي مراتع ميشود. چراي بياجازه در مراتع ديگران كاري زشت و ناپسند بهشمار ميرود و خيلي كم اتفاق ميافتد، كه به حريم ديگران تجاوز شود. اما اگر تعمدا شخص يا اشخاصي مرتكب خلاف شوند، به اختلافات و جنگ و جدلهايي ميانجامد كه سالها ممكن است ادامه داشته باشد و گاهي هم موجب تلفات جاني ميگردد.
مالكيت مراتع:
از آنجا كه مرتع، با زندگي مردم ايل و اقتصاد آنها وابستگي مستقيم دارد، سرنوشت خانوادهها را تعيين ميكند. اجبارا مساله مالكيت پيش ميآيد و مشكلي بزرگ پديد ميآورد. حق چرا، براي افراد بدون چرگاه، هزينهاي سنگين در بر دارد. گرچه به ظاهر منابع طبيعي و حق استفاده از جنگلها براي استفاده عموم آزاد شده است، اما اين مشكل هيچگاه حل نخواهد شد، چراكه اختلاف مردم ايل بر سر ييلاق و قشلاق و يا مراتع «ميانبند» يا روستاييان پايانپذير نيست و درگيري، جنگ و ستيز و دربهدري بر سر مرتع، غالبا اجتنابناپذير است، زيرا اصولا زندگي هر خانواده ايلي، وابسته به دام است و وجود دام بستگي به مرتع دارد.
خط سير کوچنشينان ايل قشقايي:
مسير حرکت ايل قشقايي را دقيقا نميتوان روي نقشه ترسيم و پياده کرد. خط مرزي طوايف حدود مشخص و دايمي ندارد. گاه جبر طبيعت، خشک سالي و عدم ريزشهاي جوي، آنها را به فاصلهاي دور دست ميکشاند و گاه در کوهستانها و دامنههاي هميشگي خويش اسکان ميدهد. بهطور کلي فقط در حالت عادي، طوايف مختلف مسيري معين دارند و بهخوبي با امکانات، خطرات راهها و مسيرها آشنا هستند.
مسافت 500 تا 600 کيلومتر را از ييلاق تا قشلاق يا شرايطي سخت و دشوار و مسيري پر پيچ و خم و عوارض مختلف طبيعي را پيمودن، کاري طاقت فرسا است، اما براي اين مردم که به صورت اعتياد در آمده، راه چارهاي نيست.
براي افراد اين جامعه، سردسير و گرمسير يا کوچ و اطراق تفاوتي ندارد. زنان باردار ايل همراه با کاروان دو ماه راهپيمايي ميکنند و همزمان با خطرات کوچ، وظايف سنگين خانهداري و همکاري با شوهر خود را نيز به عهده دارند. اما خم به ابرو نميآورند. زنان و مردان ايل فکر ميکنند، آنها براي کار، فعاليت، رنج و زحمت بدون استراحت خلق شدهاند! و لغتي به نام آرامش و استراحت در فرهنگنامه آنان وجود ندارد، بچههايشان عادت کردهاند زود بيدار شوند و همراه با والدين خود، رنج سفر را تحمل نمايند. بازي، تفريح، پارک، گردش آنها، فقط کار است و کار است و کار...
مسير حرکت طايفه کشکولي، از دشتهاي نفتخيز جنوب تا دامنههاي جنوبي قله دنا، يعني حومه سپيدان و کُمهر و کاکان است. مسير طايفه شش بلوکي از پيچ و خمهاي کوهستانهاي تنگستان و دشتستان و صحاري خشک اطراف آن، تا جلگههاي هميشه سبز آباده و سر حد چهاردانگه است.
مسير کوچ طايفه دره شوري، از همسايه شمالي خود ـ ايل بختياري ـ و چشمههاي پر طراوت شهرستانهاي بروجن و سميرم تا کتلهاي سفيد پوش گچ و نمک در بهبهان و دو گنبدان است.
طايفه عمله، از چمنزارهاي سرسبز و خرم سميرم و ارتفاعات برفپوش دنا تا دشتهاي لاله پرور خنج و لارستان و طايفه فارسيمدان، از دامنههاي شمالي قله دنا و درههاي ژرف و عميق زاگرس (پادنا) تا ارتفاعات کوههاي دهستان سرمشهد، يادگرا آتشگاهها و آتشکدههاي ساسانيان در جنوب کازرون را زير پا مينهند.
همه اين طوايف با تيرههاي مختلف، که در بعضي خصوصيات، آداب و سنن تفاوتهايي دارند. در اين مسير همه با هم و با فاصله کم به سوي ميعادگاه خود حرکت ميکنند. مشکلاتي که اين کاروان عظيم بين راه دارند، سرقتها و دستبردهايي است، که گاه با مسايل بزرگتري مثل درگيري توام ميشود و يا بهعلت ترافيک شديد بين راه و داخل شدن دامها، موجب ميشود کوچ شبانه انجام گيرد تا بي سروساماني و بينظمي کمتر پيش آيد.
اما با وجود رنج بار کردن و يورد گرفتن، نيمه شبها بيدار شدن، دايم راه رفتن، گرد و غبار به حلق فرستادن، غذاي کافي نخوردن، حمام و بهداشت نداشتن که بايد موجب نفرت شديد از کوچ باشد، عدهاي با اميد به آينده و آيندهاي بهتر همچنان به اين سفر پر ماجرا ادامه ميدهند.